اهداف زندگی شما چیست؟ قبل از اینکه به سرطان گردن و گلو مبتلا شوم، فکر میکردم در زندگیام دیگر تجربههایی که ممکن است مسیر زندگی مرا تغییر دهند، رخ ندهند؛ زیرا هم اکنون در حال اداره شرکتی هستم که خودم بنا نهادم و دلیل تأسیس آن اتفاقی است که چندی پیش زندگیام را تغییر داد.
اتفاقی که افتاد این بود: پنج سال قبل از بیماری خودم، پسر 4 سالهام در حال مبارزه با یک نوع نادر از سرطان لنفوم بود. من شاهد این بودم که پسر زیبایمان چقدر شجاعت نشان داد و چگونه عملیات برداشت مایع نخاعی و شیمی درمانیهای شدید را تحمل کرد.
در این مدت، گهگاهی برای آرام کردن ذهن خودم به دویدن در اطراف دانشگاه میپرداختم. یک بار، هنگامیکه در مسیر سنگریزهای که محوطه دانشگاه را احاطه کرده بود میدویدم و به دنبال جواب برای سؤالاتی بیپاسخ میگشتم، دریافتم که چگونه میتوانم با ترکیب مهارتها و علایقم، تغییر بزرگی در جهان ایجاد کنم.
من به وضوح دیدم که میتوانم مهارتم را به عنوان یک مهندس و کارآفرین موفق با علاقهام به خانواده ترکیب کنم تا محیطی تمیزتر و با آلودگی کمتر برای فرزندانمان بسازم. شرکتی را تصور کردم که با بازیافت صد در صدی پلاستیکهای مصرف شده، آنها را از اقیانوسها و محلهای دفع زباله دور نگه دارد یا با ارائه یک جایگزین سازگار با محیط زیست برای بتن و آسفالت، باعث کاهش انتشار دی اکسید کربن شود یا آلایندههای سمی خودرو را با استفاده از آبهای حاصل از طوفان بهطور طبیعی تصفیه و تمیز کند؛ من میخواستم در ایجاد یک محیط زیست امنتر سهیم باشم، و شجاعت پسرم چشمه عمیقی بود که از آن میتوانستم الهام بگیرم.
سه سال بعد، درمان و بهبود سرطانم که با حمایت بیوقفه تیمم و مراجعانمان همراه شده بود، وضوح هدف ما را نمایانتر کرد. هیچکس و هیچ شرکتی نمیتواند سرطان را ریشه کن کند، اما قدم برداشتن در این مسیر به رسالت شرکت ما فوریت و اراده بخشید: بهبود محیط زیست و جوامع خود با از بین بردن سموم و مواد سرطانزا موجود در زندگی روزمره خودمان.
من شما کارآفرینان برتر، صاحبان مشاغل و رویاپردازان را تشویق میکنم برای چالشها و اهداف زندگی خود دنبال انگیزه و انرژی بگردید. دشوارترین دورههای زندگی میتواند به شما نشان دهد که چه چیزهایی در شما ایجاد انگیزه، ایده و چالش میکند. وقتی فهمیدید چه چیزی در ذهن شما جرقه ایجاد میکند، به دنبال آن بروید. حتی بدون داشتن یک تجربه سخت و آسیبزا، میتوانید برای مشخص کردن اهداف زندگی خود قدم بردارید.
کارآفرینان موفق هر روز بیدار میشوند، سخت کار، کوشش و تلاش میکنند. آنها به مشتریان، مصرفکنندگان، بازار کار و همینطور به حس ششم خودشان گوش فرا میدهند. صداهایی که به آنها میگویند: « تجارت فقط یک بیزینس است و مسأله شخصی نیست» را نادیده میگیرند؛ زیرا اگر شما تجارت خود را به صورت مثبت شخصی کنید، یک عامل قدرتمند برای تغییر خواهید بود. مشخص کردن اهداف زندگی خود در جهان را با مطرح کردن این چهار سؤال شروع کنید:
1. اهداف زندگی : آیا من شاد هستم؟
آیا به کاری که انجام میدهید علاقه دارید؟ آیا شما را اغنا میکند؟ اگر جواب شما خیر است، مدتی وقت بگذارید و به این فکر کنید که واقعاً چه کاری را دوست دارید انجام دهید. از خود بپرسید چه چیزی شما را آنقدر هیجانزده میکند که متوجه گذر زمان نمیشوید. به هنگام وقت استراحت خودتان در فضای کاری، خود را مشغول خواندن یا انجام چه کاری میبینید. من وقتی به این سؤال اندیشیدم، علاقه و اشتیاق من به آسانی قابل بیان بود: فرزندانم.
بعد از اینکه فهمیدید به چه کاری علاقه دارید، از خود بپرسید: آیا این یک سرگرمی است یا یک تجارت؟ اگر فقط برای خودتان است، ممکن است سرگرمی باشد، اما اگر مشکلی را حل یا کاری را برای دیگران آسانتر میکند یا محصول و خدماتی را بهبود میبخشد، ممکن است یک تجارت باشد، که بهتر است در طولانی مدت برای خود انتخاب کنید.
این مسأله هم به همان اندازه مهم است که مطمئن شوید بازار یا مخاطبی وجود دارد که برای این تلاشهای شما ارزش قائل باشد. اگر این معیارها متناسب باشند و جهان را به مکان بهتری تبدیل کنند، هدف مشخصی خواهید داشت که شما را به سمت جلو هدایت میکند.
2. اهداف زندگی : از زندگی چه میخواهم؟
چه چیزی را آنقدر میخواهید که به شما انگیزه میدهد برای رسیدن به آن سعی کنید بیشتر بیاموزید، کار کنید و حاضر باشید هر چیزی را برای بهدست آوردن آن فدا کنید؟ موفقیتهای یک شبه فقط یک توهم است: آنچه جهان ناگهان متوجه آن میشود، حاصل سالها کار و فداکاری و صرف انرژی است؛ بنابراین از خود بپرسید که آیا اشتیاق شما به اندازه کافی زیاد و اهداف زندگی شما به اندازه کافی مشخص شده است؟
یك راه برای فهمیدن اینكه آیا این اشتیاق برای همیشه با شما باقی خواهد ماند یا نه، این است كه آن را جایی یادداشت کنید، سپس آن را كنار بگذارید و طی یك ماه آینده دوباره به آن رجوع کنید. برای من، تلاش برای ایجاد محیطی امنتر، تمیزتر و با سموم کمتر برای فرزندانم و همینطور کودکان در همه جای جهان، هدفی پایدار و مستمر بود.
3. اهداف زندگی : چه میدانم؟
پس از اینکه مشخص کردید چه کارهایی میخواهید انجام دهید، فهرستی از ملزومات تهیه کنید. آیا مهارتهای لازم را دارید؟ آموزش مناسب دیدهاید؟ بودجه برای شروع کار دارید؟ اگر چنین نیست، مسیری را برای دستیابی به آنچه به آن نیاز دارید مشخص کنید.
همانطور که برنامهریزی میکنید، مجموعه مهارتهایی که در حال حاضر دارید و میتوانند برای رسیدن به اهداف بزرگتر به شما کمک کنند را هم در نظر بگیرید و آنها را در برنامه خود درج کنید. تجارتی که من ایجاد کردم توانست مهارتها (از جمله طراحی محصول، ابداع و مهندسی ) و اشتیاق من را برای تولید در ایالات متحده و تمیز کردن محیط زیست، با هم ترکیب کند. وظیفه اصلی من این است که سرمایهها و منابع مادی را برای شروع این اهداف زندگی با هم ترکیب کنم.
4. اهداف زندگی : آیا قادر به حل مسأله هستم؟
تفاوت بین چیزی که وجود دارد و چیزی که مورد نیاز است، چیست؟ آیا راهحل شما جدید یا متفاوت است؟ برای رسیدن به جواب به سراغ جستوجو در اینترنت و تجارت خرد بروید. به تنهایی یا به کمک وکیل ثبت اختراع در مورد چگونگی ثبت یک اختراع، جستوجو کنید. با مشتریان با استعداد خود صحبت کنید (و به پیشنهادات آنها گوش دهید). پس از انجام چنین تحقیقاتی، نمونه اولیهای از محصول خود بسازید یا یک برنامه با جزئیات کامل برای خدمات خود تهیه کنید. پتانسیل بازار را برای آنچه ارائه میدهید ارزیابی کنید و یک بار دیگر در نظر بگیرید که آیا کاری که قرار است انجام دهید مشکلی را حل میکند، وضعیت سلامت کسی را بهبود میبخشد یا انجام کاری را آسانتر و بهتر میکند؟
چنین دقتی به شما کمک میکند تا تعیین کنید که چگونه هدفی که ایجاد کردهاید به منافع اجتماعی به بهترین شکل کمک میکند. همچنین به شما نشان میدهد که آیا میتوانید در انجام این کار بهترین باشید و مکانی برای خودتان در بازار پیدا کنید.
در آخر، از خود بپرسید: آیا انجام این کار جذابیتی خواهد داشت؟ تحقیقات به من نشان داد که راهحلهای پیشنهادی من قبلاً در بازار وجود نداشتند. این امر خیال مرا راحت کرد بتوانم پیشبینی کنم که ساخت سطوح سنگ فرش نفوذپذیری که به هم میچسبند، چقدر سرگرمکننده خواهد بود؛ مانند بازی با لِگو (خانه سازی) در دنیای واقعی.
داشتن فرزند سرطانی برای من مثل یک آلارم بیدار باش بود که به این فکر کنم در این زندگی چه چیزی واقعاً اهمیت دارد.
غیرقابل باور بودن چنین تجربهای برای من، مرا وادار کرد که توقف کنم و گوش دهم، جاهطلبیهای کارآفرینی خودم را متوقف کنم و هدف عمیقتری برای خودم پیدا کنم. چون همین کار را کردم، به من توانایی ایجاد تغییر داده شد.
بله، داستانهای الهامبخش بسیاری در مورد افرادی وجود دارند که به سبب اتفاق تلخی که برایشان افتاده است، مشغلههای زندگی از جلوی چشمشان کنار زده شد و واقعیت زندگی را دیدند، اما لازم نیست برای دیدن واقعیت، حتماً اتفاق تلخی را تجربه کنید. فقط کمی آرامتر حرکت کنید، به صدای درون خود گوش دهید و شروع به تغییر کنید. وقتی اهداف زندگی خود را مشخص میکنید، رفتن به محل کار برای شما سرگرمکننده و تجارت شما به صورت تصاعدی سودبخش خواهد بود.
4 روش برای یافتن اشتیاق و هدفمندی در زندگی
اجازه دهید برای شما تصویری نقاشی کنم:
شما شب گذشته را با نگرانی در مورد یک پیشنهاد پرریسک یا چگونگی درخواست دادن برای ترفیعی که سزاوار آن هستید، گذراندهاید و به همین دلیل بسیار خسته هستید. با همین خستگی وارد محل کار خود میشوید.
نگاهی گذرا به صندوق پر از ایمیل خود میاندازید و متوجه دکمه پیامهایتان که به رنگ قرمز در آمده، میشوید و نبضتان با اضطراب تندتر میزند. ماهها از زمانیکه وقت این را داشتید که برای تمدد اعصاب به باشگاه بروید،گذشته است.
لحظهای مکث کرده و به این میاندیشید که چه حسی داشت اگر از بیش از 30 روز مرخصی که طی دو سال اخیر جمع کردید، استفاده میکردید و به تعطیلات میرفتید؟ یا چطور بود اگر شغلی داشتید که برای شما انعطافپذیری، احترام و قدرت بیشتری فراهم میکرد؟
با اولین جلسه صبح که تا چند دقیقه دیگر شروع میشود، دیگر وقتی نمیماند که بخواهید به این خیالبافیها فکر کنید. در عوض، مجبورید با ایمیلهایی سر و کله بزنید که با این جملات شروع میشوند: «با عرض پوزش برای تأخیر در پاسخگویی، متأسفم، اما من به شدت سرم شلوغ شده است» و … ساعت هنوز 8 صبح است، اما شما در حال حاضر بیش از حد خستهاید. بدن شما از خستگی درد میکند.
چنین وضعیتی برای شما آشناست؟
ممکن است از چیزی رنج ببرید که من آن را «بیماری کاری» مینامم. این بیماری زمانی به وجود میآید که ما مبتلا به ترس از امنیت شغلی و پول میشویم و بدون تعلقخاطر یا اشتیاق واقعی مشغول کار میشویم. بهخاطر حس وحشت و نگرانی بابت نداشتن پول به اندازه کافی، ما کارمان را به رسالت زندگی خود برای کسب ثروت تبدیل میکنیم، حتی اگر علاقهای به روند کار نداشته باشیم.
هنگامی که مهلت آن طرح پیشنهادی پرریسک به پایان برسد، به نظر میرسد تلاش برای رسیدن به آن شما را کاملاً از نفس خواهد انداخت. یک مکالمه ناخوشایند با همکارتان باعث میشود که جوش بیاورید و دلتان بخواهد از آنجا فرار کنید. همانطور که صندوق ورودی شما پُرتر و پُرتر میشود، احساس میکنید انگار در آب بسیار خروشان شناور هستید و به سختی میتوانید خود را روی آب نگه دارید.
ما بیشتر کار میکنیم، کمتر بازی میکنیم و از دلیل اصلی که باعث شده است برای رسیدن به موفقیت تلاش کنیم، غافل میشویم: لذت بردن از زندگی.
وقتی که اعمال و عکسالعملهای روزانه ما ناشی از ترس و تمرکز بر چیزهایی باشد که دوست نداریم در زندگی اتفاق بیفتند، نه تنها بر روی بدن تأثیر منفی میگذارد، بلکه بین ذهن و روح نیز گسستگی ایجاد میکند، تعادل را مختل میکند، به خلاقیت و انرژی لطمه میزند و مانع پیروی از احساسات شخصی میشود. بر بهرهوری، روحیه و حتی نحوه تعامل ما با یکدیگر نیز تأثیر میگذارد و در تمام این مدت در حال ربودن زمان و خوشبختی ما نیز هست. همچنین لذت کار کردن با حس تعهد، ایثار و عدمکنترل را تحت شعاع قرار میدهد.
به عنوان مدیرعامل بخش مدیریت محصول در ارائه رسانههای دیجیتال، ساعات طولانی از کار را احساس بیهودگی میکردم. ترغیب مردم به تماشای تلویزیون در تلفنهای هوشمند خود، با اعتقادات اساسی من در مورد اهمیت ارتباطات رودرروی انسانها، تناقص داشت. محیطزیست آلوده و سمی بود، اما من برای حمایت از سبک زندگی خودم در حال تلاش برای حفظ امنیت شغلی خود بودم، اما من تصمیم گرفتم كه وقتم را صرف كاری كنم كه احساس و اشتیاق بیشتری نسبت به آن داشته باشم.
هر چه گذشت، من ناامیدتر شدم. دست از خودسانسوری برداشتم و دیگر مانع نشان دادن انزجارم و گفتن اینکه از وضعیتم اصلاً خوشحال نیستم، نشدم. این نگرش همچنان با من همراه بود تا اینکه اخراج شدم.
اخراج شدن، من را وادار كرد كه ديدگاه جديدي برای خود ایجاد کنم. من یک لوح سفید و نانوشته بودم. یک مربی شغلی به من کمک کرد تا روی استعدادهای ذاتی خودم، کاری که در انجام آن خوب هستم و چیزی که دوست دارم انجام دهم، تمرکز کنم.
در معبر این دنیای درهم تنیده، از جایی که قرار دارید، دیدن گذشته دشوار است. شما باید با ترسهای خود روبهرو شوید تا اهداف زندگی خود را پیدا کنید؛ زیرا بدون هدف، ما خود را در معرض حرفه اضطرابانگیزی قرار میدهیم که به هیچ نتیجهای نمیرسد.
علایق خود را برای اهداف زندگی خود با این چهار مرحله پیدا کنید:
1. اعماق ذهنتان را بررسی کنید
به جای نتیجهگیری، سؤال طرح کنید. طرح سؤال منجر به رشد و گسترش و نتیجهگیری منجر به بنبست میشود. از خود بپرسید: من به چه چیزی فکر میکنم؟ چه چیز دیگری امکانپذیر است؟ آیا به آن علاقه دارم؟ و چرا؟
2. نقشه آینده را مشخص کنید
یک «برنامه علایق» ایجاد کنید که از سه لیست تشکیل شده باشد:
- شرکتهایی که علاقه شما را جلب میکنند
توصیف شغلهایی که سرگرمکننده بهنظر میرسند
فعالیتهای خاصی که شما از توصیف آن در شغل مربوطه لذت میبرید
سپس چشمانداز خود را مشخص کنید، چه آموزشهای اضافی ممکن است شما نیاز داشته باشید، با چه شرکتهایی لازم است در تماس باشید و چه افرادی را باید به شبکه خود اضافه کنید.
3. نسبت 20/40 را رعایت کنید
وقت خود را طوری تنظیم کنید که 40 ساعت کار کنید، اما 20 ساعت اضافه دیگر را هم خارج از وقت کاری خود در نظر بگیرید تا:
• برنامه علایق خود را ایجاد کنید
• نام تجاری خود را توسعه داده و یا اصلاح کنید (مثل پروفایل لینکدین، رزومه و غیره)
• با همه ارتباط برقرار کرده و با آنها صحبت کنید. اقدامات بزرگتری مثل برقراری تماسهایی که همیشه از انجام آنها واهمه داشتهاید یا پیدا کردن راههایی که شما را از پیروی از عوام دور کند
4. به تصویر کلی نگاه کنید
الگوها و مسائل زندگی خود را مشخص کنید. این مضامین و الگوها شما را برای انجام چه کاری آماده کردهاند؟ دیگران برای مشاوره گرفتن در مورد چه چیزهایی به شما مراجعه میکنند؟ چه چیزی برای شما به راحتی نفس کشیدن است، اما برای دیگران سخت است؟
از همه مهمتر، زندگی خود را همیشه طبق چیزی که واقعاً هستید، بسازید نه بر پایه چیزی که خانواده، دوستان، معلمها و جامعه از شما میخواهند که باشید. فقط در این صورت علاقه خود را پیدا خواهید کرد. هر چه افکار و عقاید شما با اهداف زندگی و احساساتتان مطابقت بیشتری داشته باشند، تصمیمگیری، تعیین و دستیابی به اهداف برای شما آسانتر شده و «بیماری کاری» از زندگی شما دور میشود.
3 دلیل که اشتیاق سازنده را ابزار موفقیت شما در اهداف زندگی میداند
هیچ استارت آپی (شرکت نوپا) بهطور جادویی یک مرتبه ظاهر نمیشود؛ هر کدامشان از یک ایده، یک رویا یا یک اشتیاق و علاقه سرچشمه میگیرند. اشتیاق یک کارآفرین به تنهایی برای ایجاد یک شرکت موفق کافی نیست، اما این اشتیاق میتواند انگیزهای باشد برای یک هدف عمیق و همه جانبه که بتواند کارآفرین را با ثبات و استوار در مسیر موفقیت نگه دارد.
با توجه به دستاوردهای گذشته خودم، میدانم که اشتیاق سازنده چقدر اهمیت دارد. مردم به من میگویند که کار من به عنوان کارآفرین و مدیر اجرایی آسان به نظر میرسد، اما چیزی که آنها نمیبینند، تلاشهای روزانه من است.
اشتیاق من به تنهایی نمیتوانست یک ایده خوب بسازد و شرکت مرا یک شبه شکوفا کند، بلکه اشتیاق چیزی است که باعث شد بتوانم کارهای لازم برای شکوفا شدن را انجام دهم.
اشتیاق سازنده را پیگیری کنید
گاهی اوقات چیزی که بزرگترین تغییرات را ایجاد میکند، داشتن یک سوقدهنده است که باعث شود بدون توجه به موانع پیشِ رو، برای رسیدن به رویاهایتان تلاش کنید. پیگیر و متعهد ماندن سخت است. آن نوع از اشتیاقی که به شما برای رفتن به سوی چالشها و گسترش مهارتهایتان انگیزه میدهد.
ممکن است این نگرش که میگوید: تفاوت بین شکست و موفقیت استارتآپها در پیروی از این شعار است: « کاری را انجام بده که دوست داری»،کلیشهای و قدیمی بهنظر برسد، اما اینکه بتوانید از احساسات و عواطف خود نیز در محل کارتان استفاده کنید، نه تنها به توسعه شرکت شما کمک میکند، بلکه ممکن است بر سلامتی شما نیز تأثیر داشته باشد. مطالعهای که در دانمارک انجام شده، نشان میدهد که از 5000 کارگر دانمارکی، آنهایی که نسبت به کارفرمایان خود بیشترین تعهد را دارند، بهتر و راحتتر میخوابند و کمتر بیمار میشوند.
اگر چنین چیزی برای کارکنان سودمند است، تصور کنید که اشتیاق سازنده چه تغییرات سودمندی را برای کارآفرینان بهوجود میآورد. برای عملکرد موفقیتآمیز، ارتباط عاطفی لازم است. در حقیقت، مطالعات نشان میدهند اهدافی که افراد به آنها وابستگی عاطفی دارند، بزرگتر بهنظر میرسند و رسیدن به آنها برای ما آسانتر است. تعجبی هم ندارد که هدف بزرگی مثل موفقیت یک شرکت نوپا در ذهن ما اتفاق بزرگی باشد.
ترکیب اشتیاقتان با تکنیکهای تجسم برای کمک به اولویتبندی اهدافتان بهصورت روزانه میتواند صداقت شما را در رابطه با اقداماتی که برای رسیدن به رویاهای خود انجام میدهید، حفظ کند.
در اینجا به سه روش دیگری اشاره میکنیم که در آنها اشتیاق سازنده میتواند به عنوان سلاح مخفی شما برای اهداف زندگی عمل کند:
1. اشتیاق سازنده شما را به خودباوری میرساند
شما هرگز نسبت به کاری که فکر میکنید به شکست منجر میشود، اشتیاقی ندارید. بنابراین، اجازه دهید چنین دیدگاهی در شما کاملاً از بین برود، به جای آن به تواناییهای خود در رسیدن به موفقیت باور داشته باشید. اگر باور داشته باشید که رویای شما قابل دستیابی است، طبق همین عقیده عمل خواهید کرد. از اشتیاق خود برای حفظ اهداف روزانه و ماهانه خود استفاده کنید تا زمانی که به نتیجه برسید. حفظ اعتماد به نفس شما، به همه کسانی که به شما در مسیر رسیدن به موفقیت استارتآپ کمک کردهاند هم منتقل خواهد شد.
استیو جابز یکی دیگر از طرفداران اصلی این مسأله بود که در یک سخنرانی که در جشن فارغالتحصیلی دانشجویان دانشگاه استنفورد در سال 2005 انجام داد، گفت: «شما باید چیزی كه دوست دارید را پیدا كنید. تنها راه انجام کارهای بزرگ این است که به کاری که انجام میدهید، عشق بورزید.» این عشق به کارتان را همیشه با خود همراه داشته باشید و باور داشته باشید که تمام زمانی را که برای تحقق بخشیدن به هدفتان نیاز دارید، به کارتان اختصاص خواهید داد.
2. به شما انگیزه میدهد
واضح است اهدافی که به آنها وابستگی عاطفی داریم، برایمان مهمتر بهنظر میرسند؛ بنابراین از نیروی این احساس استفاده کرده و اجازه دهید اشتیاقتان به شما انگیزه دهد. دلبستگی عاطفی به یک ایده به شما انگیزه میدهد که به ایمیلها پاسخ دهید، به ارتباطاتی که در یک رویداد خاص با اشخاص یا گروهی برقرار کرده بودید، رجوع کنید یا تمام شب را بهخاطر رفع یک مشکل فنی اعصاب خردکن بیدار بمانید.
اگر استارت آپ شما واقعاً برایتان مهم است، صبح زود بیدار شدن و عزم کردن جزم برای ملاقات با سرمایهگذاران در طول روز، مسأله سختی نخواهد بود. تکمیل و رفع نقص طرح محصولتان برای هزارمین بار، یک گام ضروری در روند کار است. هر زمان که احساس کردید ادامه کار برایتان طاقتفرسا بهنظر میرسد، بگذارید اشتیاقتان به کاری که انجام میدهید این نکته را به شما یادآوری کند که در آغاز راه چرا چنین مسیری را انتخاب کردید و سعی کنید که به مسیر خود همچنان ادامه دهید.
3. باعث تقویت انرژی شما میشود
برای افرادی که هرگز شغلی را خودشان ایجاد نکردهاند، آسان است که در مورد مقدار صبر و تحملی که در شروع یک کار نیاز است، قضاوت کنند، اما شما باید از اشتیاق سازنده خود کمک بگیرید تا در ساعات طولانی کار و زمانی که روحیه شما بهخاطر موانع و وقفه در پیشرفت تضعیف میشود، به شما نیرو و انگیزه دهد. پدربزرگم همیشه میگفت که انجام هر کاری دو برابر آن زمانی که شما فکرش را میکنید طول خواهد کشید و دو برابر هزینهای که فکرش را میکنید، هزینه خواهد داشت. این نکته بیشتر از همه در حیطه تجارت صدق میکند.
از ارتباط عاطفی با استارتآپ خودتان استفاده کنید تا حس علاقه و انرژی خود را بالا نگه دارید، حتی زمانی که کار برایتان سخت میشود. تکنیکهای تجسم میتوانند به همان اندازه کمککننده باشند که یادآوری به خودتان برای داشتن استراحتی کوتاه مدت و خوردن قهوه با یک دوست حامی، مؤثر است. به آهنگ مورد علاقه خود که برایتان انگیزهبخش است، گوش دهید یا زمانی که واقعاً کار برایتان طاقتفرسا شده است، به انجام مدیتیشن بپردازید.
راه اندازی استارتاپ خودتان کار سختی است. هیچکس منکر چنین حقیقتی نیست، اما اگر مشتاق تحقق بخشیدن به رویاهای خودتان هستید، کاری نیست که نتوانید انجام دهید. اجازه دهید که اشتیاق شما حس بهره وری و پایداری شما را تقویت کند و تبدیل به بهترین اسلحه مخفی در زرادخانه شما شود.
پس برخیزید و برای شروع اهداف زندگی خود تصمیم بگیرید. همچنین نظرات خود را در مورد اهداف زندگی تان با ما و کاربران ایران مدیر به اشتراک بگذارید.
منبع:
Ask These 4 Questions to Clarify Your Purpose in the World
4 Ways to Find Passion and Purpose in Your Life
3 Reasons Productive Passion Is the Tool You Need to Succeed