رسیدن به اهداف و نحوه دستیابی به آن موضوع مقالات زیادی بوده است. تقریباً در همه آنها بر اهمیت انضباط فردی و دیسیپلین خود فرد، برای دستیابی به اهداف تأکید شده است؛ اما باید گفت که مطالعات جدیدی که نتایج آن در نشریه کسبوکار هاروارد منتشرشده است، چیزی بیش از انضباط فردی را برای رسیدن به اهداف و توسعه فردی مؤثر میداند.
ایران مدیر در این مقاله به بررسی این عامل مؤثر میپردازد.
این روزها کلیپها و سخنرانیهای انگیزشی بیشازپیش در حال انتشار و دستبهدست شدن هستند. هر صفحه انگیزشی را که در اینستاگرام یا یوتیوب بازکنید، بهاحتمالزیاد کلیپهای فراوانی را خواهید دید که در آن فردی با صدای نافذ در حال فریاد زدن و تشویق مخاطبان به عمل و حرکت هستند. در این قبیل آموزهها بیشتر بر فرد و ویژگیهای وی برای رسیدن به اهداف تأکید میشود.
بهعنوانمثال در کلیپی آرنولد شوارتزنگر، قهرمان معروف بدنسازی جهان و فرماندار اسبق کالیفرنیا را میبینیم که به تشریح چگونگی رسیدن به اهداف خود میپردازد. در این کلیپ وی بیان میکند که همزمان هم دانشگاه میرفته، هم در شرکت ساختمانی کار میکرده است و همکلاسهای بازیگری را دنبال میکرده و در کنار همه این کارها، تمرینات بدنسازی را نیز پیگیری میکرده است.
قطعاً آرنولد شوارتزنگر، تمامی موارد بالا را انجام داده است و امروز همه موفقیتهای وی، مدیون کارها و تلاشهای دوران جوانی اوست اما چرا اکثر افراد از دنبال کردن چنین سبک زندگی عاجز هستند؟
شنیدن سخنان بالا، در وهله نخست، واقعا هیجانانگیز است؛ اما چرا اکثر افراد در رسیدن به اهداف خود ناتوانند؟ آیا ریشه در اهمال کاری آنها دارد؟ آیا تنها صفات فردی همچون نظم و انضباط، کمخوابی و پشتکار دررسیدن به اهداف مؤثرند یا چیزهای دیگری نیز وجود دارند که ما را در دنبال نمودن اهداف یاری میکنند؟
تحقیقات تازه، علاوه بر عادات افراد موفق که بارها مورد مطالعه قرار گرفتهاند، یک فاکتور مهم دیگر را شناسایی کرده که در رسیدن به اهداف مؤثر است و آن جنس و نوع اهدافی هستند که فرد برای خود تعیین میکند؛ اما این مطالعات چه بود؟ و نتیجه آن چگونه میتواند به شما در دستیابی به اهدافتان کمک نماید؟
شرح مطالعات
گروه اول
این مطالعات با استفاده از 800 نفر انجام گرفت. در این مطالعه محققان از گروهی از افراد خواستند تا اهدافی که اخیراً برای خود تنظیم کردهاند را یادداشت کنند و بنویسند که این اهداف تا چه میزان با خود واقعی (true selves) آنها همراستا است. سپس از آنها خواسته شد تا روند پیشرفت خود در رسیدن به اهداف را یادداشت کنند.
نتایج نشان میداد که هرچه اهداف تنظیمشده با خود واقعی افراد تناسب بیشتری داشت، افراد برای رسیدن به اهداف، بیشتر تلاش میکردند و برعکس، اهدافی که صرفاً ناشی از فشار محیطی بود و با خود واقعی فرد تناسبی نداشت، چندان مورد پیگیری قرار نگرفته بودند.
محققان این عامل را یعنی همراستایی هدف با خود واقعی فرد، اصالت هدف (goal authenticity) نامیدند. هرچه این شاخص بیشتر بود، افراد تلاش بیشتری برای رسیدن به اهداف میکردند.
گروه دوم
در این مطالعات از گروه دوم خواسته شد تا پیشرفت خود در رابطه با دو دسته اهداف را مشخص کنند. یک دسته از اهداف، اهدافی بود که به افراد این حس را میداد که خود واقعی و موردعلاقه خودشان هستند و دسته دوم اهدافی بودند که به آنها این حس را میداد که افراد دیگر به آنها احترام میگذارند و یا شبیه افراد دیگر میشوند.
به عبارتی در دسته دوم، دو نوع هدف تعریف شد. دسته اول هدفی بود که فرد با دنبال کردن آنها بهترین حس و حال را در مورد خودش پیدا میکرد. این اهداف به فرد این حس را القا میکرد که خود واقعی خویش با دنبال کردن این هدف، آشکار میشود. دسته دوم، اهدافی بودند که فرد با دنبال کردن آنها، موردعلاقه جمع یا گروهی از افراد قرار میگرفت و به عبارتی فرد بیشتر شبیه مردم دیگر میشد.
نتایج آماری نشان میداد که افراد، اهداف نوع اول را بیشتر دنبال میکنند و نرخ پیشرفت و رسیدن به اهداف بسیار بیشتر از اهداف گروه دوم است.
گروه سوم
در گروه سوم مطالعاتی از افراد خواسته شد تا برای ماه آتی خویش اقدام به هدفگذاری نمایند. از آنها خواسته شد اهدافی را انتخاب کنند که به آنها حس بهتری در مورد خود واقعیشان میدهد. نتایج بار دیگر نشان داد که این افراد پیشرفت بیشتری در مورد رسیدن به اهداف اصیل خود داشتند.
این مطالعات همچنین نشان داد که افراد با شاخص خودکنترلی بیشتر، تمایل بیشتری به تنظیم و دنبال نمودن اهداف اصیل دارند. به عبارتی افرادی که خودکنترلی بیشتری داشتند، اهدافی را دنبال میکردند که به آنها حس واقعی و عمیق از خودشان تزریق میکرد و به دنبال اهدافی که رسانهها و شبکههای اجتماعی در گوششان میخوانند، نبودند.
همچنین شواهد نشان داد که افراد با خودکنترلی بیشتر نهتنها در دنبال کردن اهداف تعیینشده موفق هستند، بلکه در انتخاب اولیه اهداف نیز بهتر عمل میکنند و میتوانند اهدافی را تعیین کنند که نماینده واقعی آنها است.
آنچه از این مطالعات میآموزیم
مطالعاتی که در بالا مورداشاره قرارگرفته شد، میتواند راهنمای بسیار خوبی باشد برای افرادی باشد که در رسیدن به اهداف خود شکست میخورند یا افرادی که در پی تعیین اهداف نوینی برای خود هستند. مواردی که میتوان با استفاده از مطالعات بالا آموخت و عمل کرد عبارتاند از:
خود واقعی خویش را بشناسید
ضربالمثل معروفی وجود دارد که میگوید: اگر اهداف شما بهاندازهای بزرگ نیست که هنگام شنیدن آن ضربان قلبتان را افزایش دهد، پس باید به دنبال اهدافی دیگر باشید.
بیایید این ضربالمثل را اینگونه تغییر دهیم که اگر اهدافتان نمایانگر خود واقعیتان نیستند، باید به دنبال رسیدن به اهداف دیگری باشید. هرچند اهداف بزرگ و متعالی میتواند در شروع کار انگیزهبخش باشند اما در میانه راه، این حس به سراغ فرد میآید که این اهداف من نیست و رسیدن به آنها، تأثیری در حس فعلی و خوشنودی من ندارد.
از همین رو اولین گام، شناسایی ارزشهای فرد است. ارزشها به معنای مهمترین چیزهایی است که برای فرد اهمیت دارد. اگر خانواده برای شما ارزش محسوب میشود، پس تحصیل در بهترین دانشگاههای جهان همراه با دوری از خانواده، نمیتواند چندان شما را راضی کند؛ هرچند تحصیل در این دانشگاهها میتواند برای سایرین بسیار جذاب باشد و فریاد حیرت و تشویق آنها را بلند کند اما این هدف شما نیست.
بنابراین ارزشها و آرزوهای خود را بشناسید و اهدافی را تعیین کنید که این ارزشها و آرزوها را حمایت کنند. در زندگی افراد موفق همچون بیل گیتس یا استیو جابر نیز همین نکته مشاهده میشود. باوجود تحصیل در بهترین دانشگاهها، این افراد تحصیل خود را ناتمام گذاشتند و به دنبال ارزشها و آرزوهای واقعی خویش رفتند.
از این مورد آخر نباید این برداشت شود که درس و دانشگاه نمیتواند باعث موفقیت شود، بلکه باید اینگونه استنباط شود که درس و دانشگاه برای کسی که آرزوها و آمال نهایی وی از درون دانشگاه نمیگذرد، نمیتواند منجر به موفقیت شود.
اهداف تحمیلی را در مسیر رسیدن به اهداف حذف کنید
اینستاگرام یا یوتیوب را بازکنید، انبوه کلیپها و سخنرانیهای انگیزشی فردی و انگیزش شغلی بهسوی شما روانه میگردد. ممکن است وسوسه شوید تا زبان فرانسوی را به خاطر دیدن یک کلیپ عاشقانه فرانسوی بیاموزید. به دلیل دیدن چالشی خاص در شبکههای اجتماعی، تحت تأثیر قرار بگیرید و ورزش جودو را دنبال کنید.
انبوهی از کتب برنامهنویسی را به دلیل دیدن سریالی که در آن یک هکر، کل سیستم را مختل میکند، خریداری نمایید اما درنهایت هیچیک از این اهداف عملی نمیشود چراکه اینها اهداف تحمیلی هستند و از محیط بیرون به شما تزریقشدهاند و نماینده واقعی آمال و آرزوها و خود واقعی و حقیقی شما نیستند و ثبات فکری را از شما میگیرند. پس رسیدن به اهداف سخت میشود.
بنابراین یکبار دیگر اهداف خود را حسابرسی کنید و مشخص کنید چه میزان از این اهداف واقعی و حقیقی خود شما و چه میزان اهدافی هستند که از بیرون به شما تحمیلشدهاند. مطمئن باشید اهداف بیرونی و تحمیلی هیچگاه به مقصد نخواهند رسید و اگر هم محقق شوند، شادی خاصی در شما ایجاد نمیکنند (کافی است نسل افرادی که بهواسطه تحمیل محیطی رشته ریاضی فیزیک را انتخاب کردهاند را بررسی کنید و ببینید که نه راضی هستند و نه خوشحال).
منبع کنترل درونی را در خود تقویت کنید
مورد آخر، از توصیههایی است که نمیتوان آن را بهصورت یکشبه به کاربرد و حتماً میبایست برای تقویت آن کتاب بخوانید و تمرین کنید. طبق مطالعات صورت گرفته که در بالا اشاره گردید، افراد با خودکنترلی قادر هستند اهداف اصیلتری را انتخاب کنند و رسیدن به اهداف را به شکل مؤثرتری دنبال نمایند.
خودکنترلی به معنای تسلط فرد بر احساسات و رفتارهای خویش است. برای تقویت این مهارت شما میبایست ذهن خود را مورد وارسی قرار دهید و این کار از طریق معیاری صورت میگیرد که به آن «منبع کنترل» میگویند.
منبع کنترل اشاره به این موضوع دارد که فرد در رویارویی با مسائل و چالشها، تأثیر محیط بیرونی را بیشتر میداند و محیط را عامل اصلی میداند و یا در مقابل، خود و انتخابهایش را دخیل میداند.
اگر شما محیط را عامل اصلی بدانید که به شما شکل و جهت میدهد، بهاحتمالزیاد بر عوامل محیطی متمرکز خواهید شد؛ مواردی همچون نحوه رفتار همکاران با شما، قیمت دلار، شرایط اقتصادی و سیاسی و غیره. در این حالت منبع کنترل شما بیرونی است و شما محیط را عامل اصلی و جهتدهنده میدانید. افراد با منبع کنترل بیرونی وقت و زمان زیادی را صرف مواردی میکنند که بر آنها کنترل ناچیزی دارند.
در مقابل، افراد با منبع کنترل درونی، عامل اتفاقات و رویدادها را خود و انتخابهایشان میدانند و سعی میکنند بر اموری تمرکز کنند که در کنترل آنهاست. برای مثال بهجای غر زدن در مورد شرایط اقتصادی کشور، به فکر روشهای جدید سرمایهگذاری میافتند و سعی میکنند دامنه کنترل خود را بدینوسیله افزایش دهند. افراد با منبع کنترل درونی، کنترل بیشتری بر خود و انرژی مصرفی خویش دارند و اهدافی را انتخاب میکنند که بیانگر خود واقعی آنهاست.
برای تقویت منبع کنترل درونی چه میبایست کرد؟ شما باید تمامی مسائل پیش رویتان را به دو دسته تقسیم کنید. آنهایی که بر آنها کنترل دارید (مانند ورزش کردن، غذای سالم خوردن، کتاب خواندن و عصبانی نشدن) و آنهایی که در حال حاضر کنترل اندکی بر آنها دارید (قیمت دلار، شرایط سیاسی و اجتماعی، وضع آبوهوا و درنهایت نحوه برخورد رئیستان با شما) و سعی کنید بر اموری تمرکز کنید که نمایانگر کنترل و اختیار شماست.
بهمرورزمان دامنه کنترل و اختیار شما گسترش پیدا میکند و میتوانید مواردی را که زمانی نمیتوانستید کنترل کنید، هماکنون بهنوعی اداره و کنترل نمایید.
تلاش برعکس، یعنی تمرکز بر امور غیرقابلکنترل فعلی (کاری که اکثریت انجام میدهند) در بلندمدت دامنه اختیارات شما را نیز کوچکتر میکند و شما را به فردی تبدیل میکند که به دنبال موارد محال و دستنیافتنی است؛ فردی که وقت و انرژی خود را صرف میکند و هیچگاه به اهداف خود دست نمییابد.
سخن آخر
در این مقاله در مورد اهداف صحبت کردیم. با دیدن افراد موفق و تلاشها و رنجهایی که این افراد برای رسیدن به اهداف خویش صرف کردهاند، ممکن است خودمان را سرزنش کنیم که چرا ما اینقدر اراده نداریم و چرا ما نمیتوانیم مثل آنها باشیم. همچنین نتیجه مطالعات دانشگاه هاروارد در مورد دستیابی به اهداف مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفت. بر طبق مطالعات مذکور، اهدافی که نمایانگر خود واقعی افراد هستند، بیشتر محقق میشوند. این اهداف، اهداف اصیل خوانده میشوند. درنهایت به ارائه راهکارهایی برای انتخاب هدف اصیل پرداختیم.
آیا شما اهدافی را که دنبال میکنید را دوست دارید و یا صرفاً به خاطر نظر دیگران و جوّ موجود، آن را دنبال میکنید؟ در دستیابی به این اهداف تا چه میزان موفق بودهاید؟ لطفا تجربیات خود را با کاربران ایران مدیر به اشتراک بگذارید.
منبع:
با سلام وتشکر .خیلی عالی