بنچ مارکینگ چیست؟ همه مشاغل با هم رقابت میکنند. شرکتها با مقایسه شاخصهای کلیدی عملکرد، از معیار مشخصی استفاده میکنند تا برای مکان پایه در رقابت راهی انتخاب و شیوههای بهبود آن را مشخص کنند. این موارد بسیار مورداستفاده قرار میگیرد و با اشتیاق از آن استقبال میشود. اما آیا این امر محقق میشود و آیا تأکید بهخوبی در آن جای گرفته است؟
این یک مفهوم نیست؛ اما جایی است که در آن مسائل به وجود میآیند
اجرای بهترین راهحلهای شبیهساز و معادل آن، سخت است. حتماً این مسئله را در نظر بگیرید. شرکتها در معیار و پیوند بهترین روشها در بخشهای مختلف شرکت مشکل دارند.
برای مثال، شرکتهای بزرگ نرخ ازدستدادن کارمندان مختلف بین ادارات و مکانها را دارند؛ زیرا نمیتوانند با موفقیت، کاری را از یک بخش به بخش دیگری انتقال دهند. وقتی معیارها از لحاظ درونی بسیار متفاوت باشند، شرکتها چگونه میتوانند امیدوار باشند که بهترین کار را در شرکت انجام دهند؟
یک نقص رایج این است که نمای بیرونی آنچه که باعث موفقیت شده، ناقص و اغلب نادرست است
چرا؟ زمینه، فرهنگ و تعامل پنهان داخلی، پیامدهایی را ایجاد میکند که قابلمشاهده است. منطق و فرایندهای درونی نهتنها دشوار است، بلکه نحوه تعامل آنها با یکدیگر غالباً غیرممکن است. شرکتها بهغلط تصور میکنند که مقدار اندکی که از بیرون قابلمشاهده است، کلید موفقیت است. آنها به این حقیقت توجه نمیکنند که 80 درصد از کوه یخی که شما نمیبینید، مهمترین بخش آن است.
شما هرگز نمیتوانید پیشبینی کنید که مجموعهای از رویههایی که در یک شرکت کار میکند، در یک شرکت دیگر چگونه عمل میکند.
شرکتها ساختار سازمان دیگران را بنچ مارکینگ میکنند تا دریابند که چگونه ساختار کار بهراحتی قابل تکرار نیست. آنها پرسنل رقبا را فقط به این دلیل استخدام میكنند تا دریابند كه این افراد به دلیل سیستمی كه در آن عمل میكردند، موفق بودهاند و قادر به ارائه بهترین وعده داده شده عملی نیستند.
لباس معمولی و غیررسمی و تغییر ترکیببندی اداری اغلب بهطور نادرست راهی برای برانگیختن نوآوری و خلاقیت تلقی میشود. نکته اصلی برای معیار موفقیت، درک و تقلید از تفکر دیگران است و این کار بسیار دشوار است.
مشتاق بودن نسبت به «همه چیز» خوب است، اما شما باید خودتان «چگونگی» مشتاق شدن را بیابید.
گاهی اوقات انتخاب الگو بهخودیخود نقص دارد
یکی از جذابیتهای نسبتاً متداول بنچ مارکینگ این است که به جنبه خاصی از تجارت مانند تجربه مشتری نگاه کنیم و در صنعت دیگری به دنبال یافتن شرکت خاص برای تقلید و کپیبرداری باشیم.
یکی از بانکها آرزو میکند که تجربه مشتری در شعبش، مشابه فروشگاه اپل باشد. هدف خدمات استثنایی مشتری ستودنی است، اما پرش به یک صنعت نامربوط بسیار مخاطرهآمیز است. وقت و منابع زیادی از شرکت بهخاطر این تلاشهای بیهوده هدر میرود.
عرضه نوآورانه و خارج از جعبه تفکر ذهنی، قادر به تشخیص اکوسیستمهای بسیار متفاوت میان محصولات، رفتار مشتری و فرایندهای داخلی است. نحوه تعامل همه اینها با یکدیگر تقریباً غیرممکن است، چه رسد به بازآفرینی آنها. همه این نواقص، بدون درنظر گرفتن منبع، فشار و تحمیل بر سازمان وارد میآورند.
مسئله دیگر این فرض ضمنی است که واژگان همچنان پایه هستند. شرکتی که الگوی شماست، در حال تغییر و تحول است. اگر شرکتی به هدفش برسد، درمییابد که رقیب به پله بالاتری صعود کرده است.
اگر بنچ مارکینگ درست انجام شود، میتواند کاربردی باشد
تمرکز روی فرایندها و معیارهای فردی نباید تمرکز اصلی باشد؛ برای مثال، زمان نوبتدهی و مصوبات در یک بانک یا زمان تحقق در یک کسب و کار اینترنتی. درعینحال برای رسیدن به اهداف، نباید ارزشهای کلی جایگزین شود. تخیل بزرگ این است که بهبود هر فرایند یعنی بهبود هر قسمت، که باعث بهترشدن کل میشود.
آنچه موجب ازدستدادن مسئله بسیار مهم میشود، تعامل بین بخشهای سازمان است که باعث میشود کل سازمان بهتر شود. آنچه برای بیشتر ذینفعان مهم است، مشتری، کارمند یا سهامداران و طیف وسیعی از امور است. تجربه كلی یا ارائه ارزش مهم است، نه کارایی فرایندهای گسسته. ازبینرفتن جنگل، برای درختان یکی از مهمترین معیارهای مخاطرهآمیز است.
وقتی برای وام درخواست دادهاید، تنها چیزی که مهم است این نیست که چقدر سریع تأیید میشود، برگشت خوردن نیز تمرکز اصلی در بسیاری از بانکها است. بااینحال، چیزهای دیگر نیز مهم هستند. بهعنوان مثال، هنگام تهیه درخواست چقدر اطلاعات درخواست شده، چه میزان وام تصویب شده، مراحل چقدر طول کشیده، مدیر روابط عمومی چقدر مفید بوده، بانک تا چه اندازه پاسخگو بوده، اطلاعات تسهیلات بانکی آنلاین چقدر خوب و کاربردی بوده و نرخها چقدر رقابتی بوده است. اگر یک بانک خاص در ابعاد مختلف خوب باشد، گزارش قیاس منطقی و کلی آن بانک میتواند برتر از بانکی باشد که فقط در یک بعد برتری دارد اما کارهای دیگر را به خوبی انجام نمیدهد.
در شرکتهای بزرگ مدیریت حرفهای که اغلب مشاهدات از واقعیات پر اهمیتتر است و مدیرانی که برای شناسایی در یک بخش داخلی مشغول هستند، میتوانند به نقش بزرگ بعدی بروند. کسی که دارای ایدههای بزرگ است، حق الزحمه میگیرد و از این رو بنچ مارکینگ ، نتیجه پرثمری پیدا میکند. بیشتر تفکر خلاقانه نیز در زمان بیکاری و تمرینهای مستمر ایجاد میشود.
سخن آخر
بد نیست که به دنبال گرایشهای خارجی باشید، اما تمرکز باید صحیح باشد و از مشکلات جلوگیری کند. بنچ مارکینگ از دیگران یا شبیهبودن به شخصی خوب، جهشی بزرگ به جلو است. منحصربهفرد بودن نشانه خلاقیت و نوآوری است.
آنچه خوب کار میکند، تمرکز بر بهبود مداوم است. قیاس منطقی ارزشها و تفکرات، نتیجه صرف زمان و هزینه است، هرچند آسان نیست. مدیران عامل (مدیران ارشد اجرایی) و هیئتمدیره باید بدانند که در قلب هر استراتژی موفق و پایدار یکتایی وجود دارد، نه یکسانبودن.
آیا شما از بنچ مارکینگ استفاده کردهاید؟ آیا با استفاده آن موافق هستید؟ لطفا نظرات خود را در مورد بنچ مارکینگ برای ما و کاربران ایران مدیر به اشتراک بگذارید..
منبع: