صفحه اصلی / توسعه فردی / شانس در موفقیت؛ حقیقتی ناعادلانه در مورد این‌که افراد خوش شانس، چگونه موفق می‌شوند؟
شانس

شانس در موفقیت؛ حقیقتی ناعادلانه در مورد این‌که افراد خوش شانس، چگونه موفق می‌شوند؟

شانس درب خانه همه ما را می‌زند؛ اما کسانی موفق می‌شوند که به او جواب دهند. هفته قبل برای ناهار به خانه دوستم دعوت شدم در آنجا تعدادی از افرادی که دعوت‌شده بودند کسانی بودند که من سال‌ها تحسین می‌کردم. وسط ناهار از خودم پرسیدم، «چه شد که من به اینجا رسیدم؟» جواب این سؤال در چیزی بود که بعدازآن یاد گرفتم.

سال‌ها پیش، می‌شنیدم مردم در مورد دوستی‌هایی حرف می‌زدند که آن‌ها را به موفقیت رساند و هر دفعه که من چنین جملاتی را می‌شنیدم، از حسادت آه می‌کشیدم. خب ناعادلانه بود، آن افراد موفق بودند فقط چون افراد درست را می‌شناختند و در زمان درست و در مکان درست بودند. درواقع آن‌ها فقط خوش‌شانس بودند.

البته چند سال بعد فهمیدم واقعاً موفقیت از شانس به وجود می‌آید – هیچ فرد صادقی نمی‌تواند این تأثیر را رد کند – اما این شانس را می‌شود از خیلی راه‌ها به وجود آورد یا حداقل بهتر کرد. واقعیت همین است که زندگی عادلانه نیست، برای این‌که بشود یک کار خلاقانه را پخش کرد به چیزی بیشتر از استعداد نیاز دارید، شما باید در شبکه‌های ارتباطی درست واردشده باشید. هرچقدر هم که ناعادلانه به نظر بیاید، دنیا تا الآن همیشه همین‌‌طور پیش رفته است.

خبر خوب این است که شما نسبت به آن چیزی که فکر می‌کنید توانایی بیشتری در کنترل این امر دارید.

خلاقیت: یک رویکرد سیستمی

چه چیزی باعث می‌شود که یک نفر خلاق به نظر بیاید؟ به‌عنوان انسان، همه ما با توانایی ساختن چیزها متولد می‌شویم؛ اما تفاوت خلاقیت بین افراد است که می‌تواند دنیا را تغییر دهد، باعث پیشرفت صنایع شود و یادگاری برای نسل‌های آینده را برجای بگذارد چیست؟

متخصص روانشناسی، Mihaly Csikszentmihalyi بعد از سال‌ها پژوهش در مورد خلاقیت چیزی را که به آن «رویکرد سیستمی» می‌گفت ارائه کرد. ازآنجاکه کار «خلاقانه» باید موضوعی باشد، او مدلی را پیشنهاد کرد که از 3 زیرسیستم تشکیل می‌شد:

• دامنه
• زمینه یا رشته
• فرد

برای این‌که بتوان کاری را خلاقانه قلمداد کرد (از آن نوع کارهایی که باعث می‌شود چیزی به وجود بیاید که در خاطر بماند)، آن کار باید هر 3 مورد بالا را رعایت کند. حال به توضیح این امر می‌پردازیم:

اولاً، فرد باید در دامنه خاصی (هنر، علم، ریاضیات و …) تخصص کامل داشته باشد سپس آن فرد باید کار خلاقانه‌ای که انجام داده را به حرفه‌ای‌های قابل‌اعتماد آن زمینه ارائه دهد و در آخر آن نگهبانان (منظور همان حرفه‌ای‌هاست) باید به‌عنوان کسانی که در این زمینه اختیاراتی دارند تصمیم بگیرند که آیا می‌توان آن کار خلاقانه را به‌عنوان عملی سودمند در آن زمینه وارد کرد یا نه.

روندی که گفته شد رویکرد سیستمی به خلاقیت است و باید بگویم درست است که در ابتدا، هنگام فکر کردن به این‌که چه چیز باعث موفق شدن کار خلاقانه می‌شود، خواندن کلمه «نگهبانان» باعث شد که من هم ناخودآگاه بدنم را کمی منقبض کنم، اما بعدازاین که شروع به خواندن زندگی‌نامه هنرمندان، دانشمندان و موسیقی‌دان‌های مشهور کردم، تئوری Csikszentmihalyi خیلی عقلانی‌تر به نظر آمد. استعداد فقط بخشی از این معادله را تشکیل می‌دهد، بقیه آن فقط شبکه‌سازی و مدیریت آن است.

همینگوی، پاریس و فعالیت استقامتی

ارنست همینگوی در اوایل دهه دوم زندگی‌اش پس از مقداری همراهی با صلیب سرخ در جنگ جهانی اول، جهت ادامه دادن تحصیل خود در رشته نویسندگی از شیکاگو به یک محله فقیرنشین در پاریس مهاجرت کرد.

مسئله‌ای که وجود داشت این بود که همینگوی با نویسندگان زیادی آشنا نشده بود، از چه کسی می‌توانست بخواهد که به او درس بدهد؟

همینگوی در شیکاگو با شروود اندرسون آشنا شد، اندرسون او را تشویق کرد که برای دیدن گرترودستین که در جامعه نویسندگان، شاعران و هنرمندان آشنایانی داشت، به پاریس برود به‌علاوه زندگی در پاریس هم ارزان‌تر بود و همینگوی می‌توانست باوجود زمانی که برای سفر کردن و نویسندگی صرف می‌کرد، آنجا زندگی خود را بچرخاند.

در پاریس او با اشتین، ازرا پوند، جیمز جویس و بقیه کسانی که به فعالیت‌های او در سال‌های آینده جهت دادند آشنا شد. همچنین در میان این رابطه‌ها حتماً باید به رابطه‌ای اشاره کرد که همینگوی از طریق اسکات فیتزجرالد با اسکریبنر پیدا کرد؛ نویسنده‌ای که نوشته‌هایش راهی که همینگوی در آینده پیش گرفت را به‌کلی عوض کرد.

در آن سال‌ها، همینگوی یک ژورنالیست بسیار خوب و نویسنده‌ای بااستعداد بود؛ اما بعدازآن به کارهای خلاقانه دیگران توجه کرد و طولی نکشید که به چهره‌ای بسیار معروف تبدیل شد.

همینگوی با ارتباطاتی که او در جامعه آن‌وقت پاریس برای خود ایجاد کرد، توانست به یکی از معروف‌ترین نویسندگان قرن 20 تبدیل شود. نمی‌توان باور کرد که او در شرایط دیگر هم می‌توانست این‌گونه پیشرفت کند. البته دلیل این امر این نیست که آن زمان‌ در لفت بنک اتفاق خاصی در حال رخ دادن بود بلکه مسئله این است که بدون داشتن یک شبکه ارتباطی، کار خلاقانه پایدار نمی‌ماند. به‌بیان‌دیگر بدون پاریس، همینگوی هم وجود نداشت؛ اما خب، چنین چیزی برای انسان‌های معمولی مثل من و شما چه مفهومی دارد؟

پاریس خودتان را پیدا کنید

آیا درصورتی‌که در زمان و مکان مناسب زندگی نکنیم سرنوشت ما حتماً به شکست منتهی می‌شود؟ البته که نه اما باید گفت که شبکه‌های ارتباطی بسیار پراهمیت هستند، شاید خیلی بیشتر از آن‌که جرأت داشته باشیم به آن اعتراف کنیم. آثار وینسنت ون گوک پس‌ازاین که با امپرسیونیست‌های فرانسوی آشنا شد با سرعت خیلی بیشتری پیشرفت کردند. خب چرا نکنند؟ او حالا تعداد زیادی نگهبان در اطراف خود داشت که اثرات او را نقد کرده و به آن‌ها اعتبار می‌بخشیدند.

چه دوست داشته باشیم چه نه ما به معیاری نیاز داریم که بتوانیم فعالیت‌های خود را به‌وسیله آن معیار ارزیابی کنیم؛ باید بگوییم درست است که ون گوک در طول عمر خود توانست تعداد زیادی از آثارش را بفروشد اما درواقع شانس آورد و به خاطر روابط خواهرخانم او بود که آثارش وارد بازار شد. میش ود باجرأت گفت که بیشتر آثار هنری تحسین‌برانگیز نه‌فقط به خاطر قلم یک نابغه، بلکه بیشتر به خاطر شانس و تلاش‌های پیوسته یک جامعه به وجود آمده‌اند.

شبکه‌ها، شرکت‌ها، همکاری‌های خلاقانه، این‌ها جایی هستند که کار مداوم و ثمربخش از آن‌ها آغاز می‌شود و به آثاری مثل ارباب حلقه‌ها یا آلبوم سفید تبدیل می‌شود. خلاقیت نه یک اختراع فردی بلکه سازندگی در همکاری با دیگران است. جوامع فرصت‌هایی به وجود می‌آورند که کارهای خلاقانه به موفقیت برسند. حال شاید از خود بپرسید اگر جایی مثل پاریس، نیویورک یا رم ندارید، چگونه از این رویکرد بهره ببرید؟

خب، البته، شما می‌توانید مثل Csikszentmihalyi دست به مهاجرت بزنید، برای اینکه بتوانید خلاق‌تر باشید بهتر است که به‌جاهای جدید بروید؛ امروزه رفتن به‌جایی که به شما ایده‌ های کسب و کار جدید بدهد از همیشه راحت‌تر است، حتی اگر این تغییر مکان شما موقتی باشد.

حالا شما هم می‌توانید بهانه‌های خود را کنار بگذارید و قبول کنید که همین حالا هم شبکه‌ای وجود دارد که می‌تواند به شما کمک کند، شاید به‌صورت یک نشست گروهی آنلاین بین نخبه‌های یک زمینه یا یکسری جلسه که در آن‌ها شرکت می‌کنید یا حتی شاید بتوانید خودتان رابطه را برای خود ایجاد کنید. واقعیت هم همین است اگر کسی واقعاً دنبالش باشد، می‌تواند همه‌جا رابطه و منابعی که به دنبال آن‌ها است را پیدا کند.

شانس جایی در میان بقیه

5 سال پیش تصمیم گرفتم تا کاری انقلابی انجام دهم، حداقل انقلابی برای خودم – تردیدهای خود را کنار گذاشتم و تلاش کردم تا با تعدادی از نویسندگان و وبلاگ نویسان معروفی که سال‌ها آن‌ها را زیر نظر داشتم و دلم می‌خواست بشناسمشان، رابطه برقرار کنم. از آن‌ها خواستم تا یک قهوه مهمان من باشند و بخش جالب همین‌جاست، اکثر آن‌ها گفتند بله!

باوجوداینکه فردی خجالتی بودم، قهرمانانم را دیدم، با آن‌ها دوست شدم و هر کاری در توانم بود برای کمک به آن‌ها انجام دادم که برخی موارد فقط خرید یک لیوان قهوه برای آن‌ها بود.

من سعی کردم از آن نوع آدم‌هایی باشم که آن‌ها دلشان می‌خواست بر روی او سرمایه‌گذاری کنند – به تمام توصیه‌های آن‌ها گوش دادم و هر کاری از من خواستند بدون پرسیدن هیچ سؤالی انجام دادم – بالاخره بعد از مدتی، من هم خوش‌شانس شدم.
اشتباه است که بگوییم موفقیت به شانس نیاز ندارد، البته که دارد. همیشه چیزهای عجیب اتفاق می‌افتند، چیزهایی که ما کنترلی بر روی آن‌ها نداریم و می‌توانند به نفع ما باشند. به همین صورت، می‌توان تصور کرد که شانس کاملاً از کنترل شما خارج نیست. می‌توان برای شانس برنامه‌ریزی کرد، البته نمی‌توان گفت که این شانس کجا یا کی خود را نشان می‌دهد، اما من می‌دانم که هر چه قدر بیشتر با افراد موفق رفت‌وآمد کنید، موفقیت آن‌ها به شما هم سرایت می‌کند.

پس اگر شما هم می‌خواهید جایی در میان بقیه افراد معروف داشته باشید، به این صورت عمل کنید:

1. نگهبان ورودی را پیدا کنید

این افراد برای همینگوی به ترتیب شروود اندرسون و گرترودستین بودند. افرادی که کلید ورود آن عرصه خاص را در دست داشتند و می‌توان گفت که به همین صورت هر عرصه‌ای برای خود حداقل یک نگهبان ورودی دارد. کسی را پیدا کنید که با افرادی که می‌خواهید با آن‌ها آشنا شوید رابطه دارد و برای آشنایی با آن‌ها برنامه بریزید، رابطه خود را با آن‌ها حفظ کنید و در تلاش باشید تا توانایی‌های خود را به آن‌ها نشان دهید.

2. با افراد درون شبکه ارتباط برقرار کنید

ستین، همینگوی را به دیگر نویسندگان پاریسی که می‌توانستند به او کمک کنند معرفی کرد، اما خود او هم به‌طور مداوم با این نویسنده‌ها دیدار می‌کرد. مثلاً او به‌طور مرتب با ازراپوند ملاقات می‌کرد و در این دیدارها در حین بوکس‌بازی کردن با او، طریقه نوشتن پروس کلاسیک را هم از او یاد می‌گرفت. اگر به نگهبان ورودی نشان دهید که مشتاق یادگرفتن هستید، به‌احتمال‌زیاد او شما را به دیگر افراد این زمینه معرفی می‌کند و به سرمایه‌گذاری بر روی شما ادامه می‌دهد.

3. به  افراد بیشتری که می‌توانید کمک کنید

این فاکتور بسیار مهم است، این افراد تنها یک سری انسان نیستند که شما آن‌ها را می‌شناسید؛ افرادی که شما به آن‌ها کمک می‌کنید هم هستند. درصورتی‌که برای مردم کاری انجام دهید یا به آن‌ها کمک کنید، آن‌ها این کمک را خیلی بیشتر از این‌که شما چه قدر باهوش بودید به خاطر می‌سپارند. همینگوی برخلاف شهرتش به‌عنوان یکی از بهترین‌های پاریس، به ستین کمک می‌کرد تا آثارش را منتشر کند، در زمان‌هایی که خلاقیت فیتزجرالد کور می‌شد او را به ادامه دادن تشویق می‌کرد و تمام تلاش خود را می‌کرد تا توجه مردم را به آثاری که از طرف هنرمندان لفتبنک منتشر می‌شد جلب کند.

البته، رویه کار هر فرد مختص خود اوست؛ اما چیزی که کاملاً از آن مطمئنم این است که موفقیت در کار خلاقانه به شبکه‌هایی که در آن‌ها عضو هستید بستگی دارد. حال سؤال این است که آیا با آغوش باز توانایی‌هایی که شبکه‌سازی می‌تواند برای شما ایجاد کند را می‌پذیرید یا بازهم به این تصور ادامه می‌دهید که آن مردم فقط «خوش‌شانس» اند؟

هر داستانی که در مورد موفقیت دراز مدت نقل می‌شود درواقع داستانی است که جامعه را هم در برمی‌گیرد و راهی که شما می‌توانید از آن به موفقیت برسید این است که به تلاش برای شبکه‌سازی ادامه دهید و از فرصت‌هایی که خود را نشان می‌دهند استفاده کنید – حال هرکجا که می‌خواهد باشد، پاریس، شیکاگو یا شهر خودتان.

آیا شما خود را فرد خوش‌شانسی می‌دانید؟ آیا برای موفق شدن، شانس موفقیت را ایجاد کرده‌اید؟ لطفاً تجربیات خود را در مورد شانس با کاربران ایران مدیر به اشتراک بگذارید.

منبع:

Entrepreneur.com

درباره‌ی نویسنده: نوشین علی‌اشرفی

همچنین ببینید

موفقیت

9 گام کاربردی برای یافتن رمز موفقیت در زندگی

چگونه می‌توان موفقیت را تعریف کرد؟ روش‌های متعدد بسیاری وجود دارد که به وسیله آن …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *