عشق چیست؟
زندگی مانند بازی است و عشق حقیقی جایزه آن است.
«روفوس وینرایت»
طبق روال برای شروع یک مطلب، بهتر است آن را با نوشتن یک مقدمه جذاب شروع کنیم، ولی چرا نوشتن مقدمه برای موضوع عشق، کار آسانی نیست؟ به یاد مفهومی در روانکاوی لاکان افتادم: « ژوئیسانس، ورای اصل لذت »، ژوئیسانس لحظه یا لحظاتی است که نمیتوان درباره آن چیزی گفت؛ نه به آن دلیل که از شدت لذت یا بُهت زبانمان بند آمده باشد، بلکه به این دلیل که نمیتوانیم تعریفی دقیق برای آن بیان کنیم. عشق، مصداق خوبی برای موضوع ژوئیسانس است.
تجربه درونی عشق، غیرقابل انتقال به غیر است و در حصار زبان نمیگنجد. آنچه که به عنوان تعریفی از عشق ارائه میشود، تنها بیان نشانههای آن است. ایران مدیر در این مقاله موضوع عشق را بررسی میکند.
عشق از پرکاربردترین کلماتی است که هر روز در کتابها، مجلات، متن موسیقی مورد علاقهتان و بسیاری زمینههای دیگر به گوشتان میخورد یا میبینید. اگر شما هم عشق به شخص خاصی را تجربه کرده باشید، احتمالاً این حالات برای شما آشناست. در ذهنتان همیشه مشغول فکر کردن به او هستید. با شنیدن نام یا دیدن پیام او قلبتان شروع به تپیدن میکند.
اگر از او بیخبر باشید یا دیدار او میسر نباشد، بسیار نگران و دلآزرده و افسرده میشوید. در هنگام دیدنش شوقی عجیب همه وجودتان را فرا میگیرد. رویاها و برنامههای زندگیتان را در کنار او تصور میکنید. اگر دوست داشتن یک طرفه باشد، رنجی عظیم با خود به همراه میآورد و معمولاً تأثیر منفی بر ابعاد مختلف زندگی شخصی و اجتماعی شما میگذارد.
آیا این احساسات تجربه عشق، واقعی است یا نه؟ وقتی عاشق میشوید چه تغییراتی در بدن، مغز، ذهن و روان شما ایجاد میشود؟ آیا این حس در مسیر توسعه فردی است؟ متخصصین روانشناسی، علوم اعصاب و فلاسفه درباره عشق چه نظراتی دارند؟ جایگاه دوست داشتن در هنر و ادبیات و ادیان و اسطورهها چیست؟ تأثیر عشق بر سلامت جسم و روان کدام است؟ دانستن پاسخ پرسشهایی نظیر این میتواند برای هر کسی جالب و مفید باشد.
کمتر کسی است که هرگز این احساسات را در درون خود تجربه نکرده باشد. ممکن است بارها این حس را نسبت به شخص خاصی تجربه کرده باشید و فکر کنید که دیگر هرگز شبیه این احساس را تجربه نخواهید کرد، ولی حتی اگر رابطه عاشقانه شما به هر دلیلی با شکست مواجه شده باشد، زمانی فرا میرسد که باز عشق بر در دلتان میکوبد و چون مهمانی ناخوانده پا به دنیای درونتان میگذارد.
با وجود اینکه ممکن است تجربه عشق برای شما ناآشنا نباشد، ولی هنوز مفهوم عاشق بودن مثل سرزمینی اسرارآمیز و پر از ابهام است. در این مقاله بر آنیم که با رویکردی چند جانبه، نگاهی به مفهوم عشق از ابعاد مختلف داشته باشیم تا به درکی عمیقتر از این تجربه اصیل و همگانی، اما ناشناخته برسیم.
تعریف عشق
عشق، یکی از مفاهیم انتزاعی و پیچیده است که ابعاد گوناگونی دارد. در حقیقت عشق، کلمهایست که به مجموعهای از حالات درونی و احساسات خاص اطلاق میشود که فرد در ارتباطات خود با دیگر انسانها، موجودات و باورها تجربه میکند. از آنجا که این تجربه درونی، منحصر به فرد و غیرقابل انتقال به غیر است، لذا هرکس تصور متفاوتی از معنای عشق دارد.
در واقع شاید بتوان گفت به تعداد آدمیان تعریف و برداشت متفاوت از این پدیده وجود دارد. تعاریف بسیاری برای توضیح مفهوم عشق در دیدگاههای مختلف علمی و هنری وجود دارد؛ ادبا، فلاسفه، پزشکان، جامعهشناسان، پیامبران و حتی مردم عادی تعریفی متفاوت از دوست داشتن دارند، برخی آن را مفهومی شناختی و بعضی آن را پدیدهای زیستشناختی میدانند.
با این وجود، تجربه درونی افراد مختلف، وجوه اشتراکی دارد که اغلب افراد آن را بهطور متقابل درک میکنند و برای بیان و انتقال مفهوم آن در زبان فارسی، کلمه عشق را بهکار میبرند. البته هیچ توصیفی نمیتواند کیفیت غنی عشق را برای کسی که آن را تجربه نکرده است، بیان کند.
برخی عشق را با دوست داشتن و علاقهمندی شدید یکی میدانند، بهطوری که فرد خود را فراموش میکند و تمام توجهش معطوف به سوژه عشق میشود؛ به این معنی که فرد منافع خود را برای بهدست آوردن معشوق زیر پا میگذارد و درصدد جلب رضایت خاطر دیگری است.
عاشق بودن به معنای پایان فردیت و ورود به دنیای روابط اجتماعی عمیق است. این عاشق بودن ممکن است یک عشق مجازی به جنس مخالف، همسر یا عشق مادرانه باشد یا در انواع دیگری، مانند: عشق به خانواده، وطن، فرزند، مذهب، سایر موجودات و در حالت کلی عشق به هستی و زندگی باشد. سوژه عشق معنوی، نیروی برتر، یعنی خداوند است. اگر عشق فرد صرفاً معطوف به خودش باشد به معنای خودشیفتگی است، که به عنوان یک اختلال روانی شناخته میشود.
تفاوت دوست داشتن با عاشق بودن
پرسشی که در بسیار از مواقع ممکن است پیش بیاید، این است که احساسی که درگیر آن شدهایم دوست داشتن است یا عاشق بودن و همچنین حسی که طرف مقابل به ما دارد کدام است؟
- دوست داشتن بر پایه عقلانیت است و عشق، بر پایه غریزه کور جنسی است. به نظر ابن سینا عشق یک مرض روانتنی است که منشأ آن غریزه است و به اعتقاد ساموئل جانسون: «عشق خرد نادان و نابخردی داناست.» شوپنهاور میگوید: « ریشه عشق، در غریزه طبیعی جنسی است. عاشق بودن با نیروی غریزی خود عقل را زایل میکند و برای رسیدن به نر یا ماده ایدئال، موجب آشوب در جان و روان میشود. برای رسیدن به معشوق، سلامتی، ثروت و مقام را تباه میکند. »
- عاشق با فاصله زنده است. وصال، مرگ عشق است، اما دوستی چه در فراق و چه در وصال زنده است.
- عاشق بودن به دلیل ایجاد حس تملک، آزادی را از بین میبرد، اما دوست داشتن براساس به رسمیت شناختن آزادی طرفین است. نیچه میگوید: «عاشق بودن، شوق مفرط به تملک دیگری است.» به قول ژان پل سارتر: «در عشق، هر فردی دیگری را از « خود بودن » باز میدارد و حالت فاعلی او را به حالت مفعولی میکشاند و بدین سبب عشق، بیزاری تغییر شکل یافتهایست که به برده ساختن دیگری میانجامد.»
- عشق با سن نسبت معکوس دارد؛ هر چه سن بالاتر میرود، میزان ابتلا به عشق، کاهش مییابد. همچنین احتمال بروز حس عاشقانه به معشوقی با سن و سال پایین، بیشتر است، اما دوستی زمان و سن و سال نمیشناسد.
- عشق، اضطراب و انتظار است، اما دوستی باعث ایجاد حس آرامش است. دوستی تعادل است و عشق، عدم تعادل. عاشق سراسر شور است و اشتیاق. مارسل پروست در کتاب در جستجوی زمان از دست رفته میگوید : « در عشق، جان را آرامشی نیست، چرا که هر چه به چنگ آوری در آرزوی بیشتری. »
- عشق، گریزناپذیر است، جبر است. عاشق اختیاری از خود ندارد. دوست داشتن همراه با انتخاب مسیر درست و اختیار، ارتباط دارد.
- ناکامی در عشق، به روان فرد آسیب زیادی وارد میکند. دوستی که تداوم آن امکانپذیر نباشد، پذیرفتنی است.
- عشق، براساس توهم پیش میرود، دوستی براساس واقعیت.
با وجود اینکه عشق، برای عاشق آسیبها و محدودیتهایی ایجاد میکند، ولی تجربهای است که باعث میشود فرد خود و دنیای اطرافش را به گونهای دیگر و به دور از خودمحوری ببیند. عشق همه نیروهای درونی و بیرونی را برای رسیدن به یک مقصود بسیج میکند. کشف نیروهای درونی بالقوه و تجربه حالات درونی ناشناخته از ویژگیهای مثبت عشق است. اگر آنچه که فرد بدان عشق میورزد ارزش واقعی داشته باشد، باعث حرکت رو به رشد و تعالی او میشود. این تغییر دیدگاه و شناخت از خود و جهان و بروز تواناییهای درونی فرد، در دوستی کمتر ایجاد میشود.
عشق، به مثابه مسیر رشد فردی و اجتماعی انسان
عشق، یک تجربه درونی فردی است و بر جنبههای مختلف رشد و شکوفایی فرد میتواند اثرگذار باشد. از طرفی از آنجا که عاشق بودن، در غیر از حالت خودشیفتگی، معطوف به یک ارزش بیرونی و خارج از فرد است، پدیدهای اجتماعی است. البته باید توجه داشت که عشق در صورتی میتواند جنبههای مثبت خود را آشکار کند، که فرد خود را در مسیر وصال ببیند و شکست عشقی و حس ناکامی را تجربه نکرده باشد.
شرایط فردی که دچار شکست عشقی شده و راهکارهای کنار آمدن با آن را در مجالی دیگر توضیح خواهیم داد. اکنون در ادامه این مبحث، بر آنیم که تأثیرات مثبت عشق بر رشد فردی و اجتماعی انسان را مورد بررسی قرار دهیم.
تأثیر عاشقی بر رشد فردی
انسان برای رسیدن به کمال باید بتواند ابعاد مختلف وجودش را کشف کند و پرورش دهد. طی طریق عشق، در مسیر رسیدن به کمال، مرحلهای ارزشمند و دشوار است، که باعث شکوفایی استعدادهای درونی و تجربه حالاتی درونی ناشناخته میشود.
معنا بخشیدن به زندگی و ایجاد انگیزه درونی
انسان به چیزی که در نظرش بسیار باارزش است، عشق میورزد. تلاش برای وصال معشوق هر چند سخت و دور از دسترس باشد، و همچنین حفظ رابطه با معشوقی که به وصالش نائل آمده، به زندگی او معنا میبخشد و دلیلی برای پویایی و حرکت در فرد ایجاد میکند. عاشق خواهان فراهم کردن بهترینها برای معشوق است.
انگیزه تلاش برای رسیدن به خواستههای معشوق، گاهی شدیدتر از انگیزه اهداف شخصی است. از طرفی تلاش هدفمند باعث رشد و تکامل فرد میشود، در نتیجه عشق بر رشد و شکوفایی فرد تأثیر بهسزایی دارد.
برآورده شدن نیازهای عاطفی
عاشق بودن در حقیقت پاسخ کاملی به نیاز « دوست داشتن و دوست داشته شدن » است. جنبه مثبت عشق زمانی بروز پیدا میکند که دو طرفه باشد. اختلالات روانی، ناشی از کمبودهای عاطفی است؛ بنابراین برخورداری از عشق واقعی و دو طرفه نقش مهمی در تعادل و سلامت روانی فرد دارد.
احساس رهایی و آزادی درونی
عشق رفتاری از روی میل و علاقه است، نه از روی جبر یا ضعف. آنچه که انسان آزادانه با اشتیاق درونی و بدون اجبار خواستار آن است به انسان احساس رهایی میدهد. از طرف دیگر عشق، آزاد شدن از منیت و رهایی از قید و بندهای نفسانی است.
جهتدهی به اهداف و زندگی فرد
عاشق بودن با تمرکز تمام نیروهای فرد در یک جهت معین، به انرژیها و تواناییهای وی نظم میبخشد و از اتلاف بیهوده انرژی، زمان و استعدادهای او جلوگیری میکند. از آنجا که پراکندگی موجب پریشانی، و تمرکز سبب آرامش است. در نتیجه عشق با متمرکز کردن نیروها و اندیشههای فرد، باعث آرامش و ثبات درونی فرد میشود.
ایجاد نشاط و شادی
عاشق بودنباعث میشود که فرد با دید مثبت به زندگی و هستی نگاه کند. حس امید برای بهدست آوردن یا تداوم ارتباط با معشوق با رضایت درونی همراه است. هر لحظه از وصال، احساس شادی عمیقی به عاشق میدهد که با هیچ چیز دیگری در دنیا قابل مقایسه نیست.
تقویت اراده و پشتکار
کسی که عاشق است، برای رسیدن به مطلوب و حفظ رابطه با او، از جان مایه میگذارد. بیوقفه تلاش میکند و سختیها و دشواریها را با عزم راسخ پشتسر میگذارد و درنتیجه قدرت اراده و پشتکارش تقویت میشود. حد نهایت اراده و قدرت درون فرد در قبال عشق بروز پیدا میکند. بهطوری که استعدادهای ناشناخته فرد خود را نشان میدهد و باعث شکوفایی، رشد و تکامل میشود و در مجموع انسان را به موجود بهتری تبدیل میکند.
تأثیرات مثبت اخلاقی
عشق ورزیدن عملی اخلاقی است. از طرفی عاشق برای آنکه خود را لایق رسیدن به معشوق کند، تلاش میکند بهترین ویژگیهای شخصیتی خود را بروز بدهد. استمرار در بروز ویژگیهای اخلاقی مثبت مانند: ایثار، گذشت، مهربانی، بخشش و … آنها را بهصورت عادت و صفت در فرد نهادینه میکند. جنبه دیگر این است که عشق جهانبینی خاصی به عاشق میدهد. عشق نوعی تفسیر زیبا و اخلاقی در رابطه انسان با جهان هستی است.
تأثیر عشق، بر رشد اجتماعی
عاشق بودن از این جنبه یک پدیده اجتماعی است که معطوف به یک ارزش بیرونی و خارج از فرد است، و از طریق ارتباطی که با هستی و وجود دیگری برقرار میکند، موجودیت مییابد. از جمله تأثیرات اجتماعی مثبت عشق میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
فرآیند اجتماعی شدن
عاشق بودن، پایان فردیت مطلق و ورود دیگری به دنیای ماست. اولین پایههای تجربه اجتماعی شدن و عشق برای کودک در حدود سنین 3 سالگی، که کودک از دوران خودمحوری بیرون میآید و تئوری ذهن و احساس همدلی در او شکل میگیرد، در ارتباط با والدین یا مراقبین اولیه تجربه میشود.
این خود یعنی گام نهادن در فرآیند زیستجمعی که در سنین بزرگسالی بازتاب ارتباط بین فرزند و والدین به جنس مخالف و در حالت معنوی به هستی و باور به خداوند منتقل میشود. عشق بالغانه، با دعوت دیگری به ساحت فردی، او را در بستر روابط اجتماعی عمیق و فرآیند جامعهپذیری قرار میدهد.
همبستگی اجتماعی
عشق و علاقه به یک هدف و خواسته مشترک، « من »های درونی افراد را به « ما » تبدیل میکند، موجب همکاری و همدلی میان انسانها میشود و حرکتهای اجتماعی در جهت تحقق آرمانهای مشترک را شکل میدهد. ممکن است این خواسته مشترک، تحکیم روابط بین عاشق و معشوق باشد یا آرمان مشترک اجتماعی، مانند: عشق به وطن، عقیده و سایر اهداف انسانی باشد.
عاشق بودن از بروز احساس تنهایی و گمگشتگی و پوچی جلوگیری میکند و باعث ایجاد و گسترش حس برابری و برادری میشود. در رابطه عاشق و معشوق، منافع مشترک، بر منافع شخصی ارجحیت دارد. رفتارهای سلطهگرانه و منفعتطلبانه در رابطههای عاشقانه دیده نمیشود.
بهبود رفتار اجتماعی
همانطور که گفته شد، عاشق بودن باعث تبلور صفات نیک در انسان میشود و عملی اخلاقی است. بازتاب این ویژگیهای فردی مثبت در روابط بین فردی و اجتماعی ظهور میابد و ارتباطات انسانی را غنیتر میکند. برخورد اجتماعی مناسب با معشوق به سایر روابط اجتماعی تسری پیدا میکند؛ زیرا زمانی که فرد از درون احساس رضایت، شادی و خوشبختی میکند این احساس مثبت را در تمامی روابط اجتماعیاش بروز میدهد، بهطوریکه فرد عاشق از آنجا که از احساس محبت سرشار است، به همه دنیا با عشق و محبت نگاه میکند.
خوشخلقی و نشاط درونی موجب میشود که آدمی در روابط با دیگران، پرخاشگری، تعصب و بدخلقی را کنار بگذارد و با شفقت با دیگران رفتار کند. کسی که از نظر عاطفی به اغنا رسیده باشند، به خود و دیگران آسیب نمیرسانند. عشق با بهبود فضای ارتباطی میان انسانها، بستر رشد و بلوغ اجتماعی را فراهم میکند.
انواع و سبکهای عشق
با وجود آنکه عشق همچون: ترس، غم، شادی و سایر احساسات، نوعی واکنش هیجانی و به همین اندازه بنیادی است، اما متخصصین حوزههای مختلف علوم انسانی و اجتماعی تا اواخر قرن بیستم میلادی و پیش از آنکه افرادی چون: زیک رابین، الن برشاید، دست به ایجاد مقیاس و نظریهای برای عشق بزنند، به آن نپرداخته بودند.
اکنون طبق تعاریف و تفاسیر این افراد و دانشمندان علاقهمند به این حوزه، حداقل میدانیم که عشق نه صرفاً یک دوستی نزدیک و صمیمانه و نه جذابیت جنسی صرف است. در بررسی تخصصی و علمی عشق، انواع، طبقهبندی و سبکهایی تعریف شده است که در ادامه به مرور آنها میپردازیم.
عشق یک طرفه
عشق یک طرفه از زیانبارترین انواع عشق است. تمایل شدید به کسی که علاقهای به شما ندارد به هیچوجه نمیتواند نتیجه خوبی بهبار بیاورد. در عشق یک طرفه، فرد عاشق دچار احساس طردشدگی و مشکلات روانی، مانند: افسردگی و اضطراب میشود. در این شرایط چون عاشق بودن از طرف مقابل پاسخی دریافت نمیکند نسبت به او احساس خشم و عصبانیت دارد.
با وجود اینکه عاشق به مراتب بیشتر از معشوق لطمه میبیند، ولی معشوق نیز چون خود را باعث حال بد عاشق میداند، احساس گناه را تجربه میکند. ممکن است در ابتدا رابطه دو طرفه باشد، ولی بعد از مدتی یک طرف تمایلی به ادامه رابطه نداشته و رابطه دو طرفه آنها تبدیل به عشق یک طرفه میشود. در این شرایط نیز همان آسیبها پدید میآید.
کسی که عزت نفس بالایی دارد، مدت زیادی درگیر عشق یک طرفه نمیماند و به تدریج واقعیت را میپذیرد و تلاش میکند که انرژی روانی خود را در جای دیگر صرف کند. در حالیکه معمولاً افرادی که عزت نفس پایینی دارند نمیتوانند خود را از دام عشقی که در آنند رها کنند، و به دلیل حس طردشدگی، عزت نفسشان نسبت به قبل پایینتر هم میآید.
از نشانههای عشق یک طرفه میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
- همیشه شما سر صحبت را باز میکنید.
- هرگز به احترامی که حق شماست دست نمییابید.
- همیشه فقط شما برای دیدن معشوق بهدنبال فرصت و بهانه هستید.
- با وجود اینکه طرف مقابل با رفتارش نشان میدهد که به شما علاقهای ندارد همچنان امیدوار هستید.
- اولویت ارتباط با دیگران برای شما کم میشود.
- برای طرف مقابلتان اهمیتی ندارد که با او تماس میگیرید یا نه
- وقت زیادی برایتان نمیگذارد و جواب تماسها و پیام هایتان را نمیدهد.
- از دوستان مشترک سراغ او را میگیرید.
انواع عشق از دیدگاه هاتفـيلد و رپـسون
در یکی از طبقهبندیهایی که برای انواع عشق، توسط هاتفـيلد و رپـسون (1993) مطرح شده، دو دستهبندی کلی در نظر گرفته شده است: عشق آتشین و عشق رفاقتی.
عشق آتشین
عشق آتشین، نوعی واکنش شدید هیجانی و پرجوش و خروش و شور است، که به سختی میتواند تحت کنترل درآید. معمولاً مهارنشدنی است و با توجه به شدتی که در آن نهان است، بسیار سریعتر از سایر انواع عشق فرو مینشیند.
فردی که مبتلا به چنین عشقی است، مدام به معشوق خود میاندیشد و کمتر میتواند توجه خود را از وی منحرف سازد. علاوهبر شدت هیجان، تمایل زیادی به نزدیکی فیزیکی و دوست داشته شدن از سمت طرف مقابل با همین شدت دارد.
از مشخصات این سبک از عشق، ترس دائمی از تصور از دست دادن معشوق است. عشق آتشین؛ این نوع عشق، بیشتر شبیه توصیف عشقهای اساطیری، چون: لیلی و مجنون، رومئو و ژولیت و… در ادبیات و تاریخ است. طبق نظر هاتفیلد و والستر (1981) برای رخ دادن عشق آتشین 3 پیش شرط زیر ضروری است :
1. داشتن الگوی ذهنی از عشق قبل از تجربه آن: تقریباً همه ما از دوران کودکی، پیش از آنکه تجربهای از عشق داشته باشیم، از طریق هنر یعنی ادبیات، و در دنیای مدرن با دیدن فیلمهای سینمایی و انیمیشن، با مفهوم عشق آشنا شدهایم. با شنیدن داستانهای عاشقانه و دیدن کارتونهای کودکانه با موضوعاتی مربوط به عشق، تصویری از سناریوی عشق در ذهن ما شکل گرفته که خودمان را قهرمان آن تصور میکنیم.
در آینده این تصاویر ما را برمیانگیزاند، که تمایل به تجربه عاشق شدن پیدا کنیم و زمانی که شروع به بازی نقش خود در صحنه زندگی واقعی میکنیم، الگوهای از پیش تعریف شدهای را در ذهن داریم که احساسات، رفتار و واکنشهای ما را شکل می دهد. رولان بارت در کتاب سخن عاشق، به نمونههای زیادی از این فیگورها و الگوهای ذهنی و رفتاری اشاره کرده است.
2. داشتن سوژهای برای عشقورزی: برای تجربه عشق باید با فردی که ویژگیهایی مطابق با الگوی ذهنی ما داشته باشد، مواجه شویم. طبق نظر روانشناسان، بعضی از ویژگیهایی که باعث میشود جذب معشوق شویم، الگوی ذهنی است که معمولاً به والد جنس مخالف ما شباهتهایی دارد.
3. تجربه حالت برانگیختگی: هنگامی که تفاسیر ذهنی ما با یک سری تغییرات فیزیولوژیک همراه میشود، آن را بهعنوان هیجان عشق تعبیر میکنیم.
عشق رفاقتی
عشق رفاقتي، احساس دلبـستگي عمـيق، تعهـد و صـميميت را شـامل مـيشـود. شدت هيجاني عشق رفاقتی كمتر است و بیشتر مترادف با احـساس گـرم عاطفه و مهرباني است كه مردم نسبت به نزدیکانی كه زندگيهايشان واقعـاً به آنها وابسته است، دارند.
به اعتقاد هاتفيلد و رپـسون (2006)، عـشق پرشـور بـا گذشـت زمان به سرعت كاهش مييابد؛ اما عشق رفاقتي نه تنها حفـظ مـيشود، بلكه افزايش نيز مييابد.
هاتفیلد معتقد است عشق در مردان معمولاً از نوع عشق پرشور است و عشق در زنان بیشتر رفاقتی است. تفاوتهای فرهنگی نیز در چگونگی گرایش به این دو نوع عشق تأثیرگذار است. در فرهنگهای فردگرا بیشتر تمایل به عشق پرشور است، در حالیکه در فرهنگهای جمعگرا به دلیل اهمیت نظر خانواده، پذیرش عشق رفاقتی بیشتر رایج است.
انواع عشق از دیدگاه جان آلن لی
جان آلن لی (۱۹۷۳) در کتاب خود به نام «رنگهای عشق»، به دنبال پاسخی برای این پرسش است که، مردم چگونه عشق را بـا همـه گونههايي كه دارد تجربه ميكنند. از آنجا که تعریفی که از عشق در کتابها و فیلمها ارائه میشود، با آنچه که در زندگی واقعی اتفاق میافتد معمولاً متفاوت است، جان لی در جریان مطالعاتش قصد داشـت از مفهوم عشـق در غـرب افسانهزداي كند. او سبكهاي عشق را به رنگها تشبيه كرد.
به این ترتیب که، سه رنگ برای، سه سبک اصلی عشق تعریف میکند و همانطور که رنگهای فرعی از ترکیب رنگهای اصلی بهدست میآیند، سبکهای ثانویه عشق نیز از ترکیب سه سبک اصلی حاصل میشوند.
سبکهای اصلی عشق در دیدگاه جان آلن
عشق پرشور یا اروس(eros) : در این نوع عشق، عاشق در جستجوی فردی با ظاهر فیزیکی مطلوب و جذابیت جسمانی است و هنگام مواجه با معشوق به ناگاه در دام عشق میافتد. عباراتی مانند: « عشق در یک نگاه » و « یک دل نه صد دل عاشق او شدم.» مصداق این سبک از عشق است.
عشق نمايشي لودوس(ludus) : لودوس از ریشه کلمه لاتینی به معنی بازی گرفته شده است. عاشق در این سبک از عشق، نمايش عشق را بازي میکند و شوخ و بازیگوش بهنظر میرسد، و به عشق به مثابه یک بازی یا سرگرمی عاری از تعهد مینگرند. این افراد اغلب متلون و دمدمیمزاج هستند و همزمان با چند نفر ارتباط دارند.
عشق دوستانه استورج (storge) : در این سبک، عشق مبتني بر دوستي است. عاشق ترجیح میدهد که احساس تعلق و دلبستگی خود را به آرامی پرورش دهد تا آن را مبدل به تعهدی دیرپا کند. در سبک استورج، با عشقی نسبتاً غیرمهیج و غیردراماتیک روبهرو هستیم که شامل: محبت و همراهی است. عاشق صاحب این سبک، دنبال احساسات شدید نیست و بیشتر دوستی صادقانهای را دنبال میکند که به احساس تعهد واقعی منجر میشود.
سبکهای ثانویه عشق در دیدگاه جان آلن لی
در نظریه لی، عشقهاي ثانوي، از تركيب سه عشق اصلی تشكيل شده است. سه سبک ثانویه عبارتاند از:
عشق شیدایی وسواسی (mania) : این سبک ترکیبی از سبك عشق پرشور و سبك عشق نمايشي اسـت. از ویژگیهای آن: وسواس فکری، اضطراب و رفتارهاي پرشور است. اين سبك از عشق از رايجترين سبكهاي عشـق در دوران نوجـواني و اوايـل جوانی است.
عاشق نسبت به محبوب احساس تملک میکند و پرتوقع است. این نوع از عشق از همه انواع دیگر آن هیجانآورتر است و از شدت احساسی بالایی برخوردار است. افراد درگیر این عشق، اغلب عزت نفس پايينی دارند
عشق واقعگرایانه (pragma) : عشق واقعگرایانه، تركيبي از عشق نمايشي و دوستانه اسـت. ايـن افـراد ارزيابي معقولی برای انتخاب سوژه عشقشان انجام ميدهند و در ازدواج به دنبال محبوبی هستند که رفاه و موقعیت خوبی در زندگی برایشان فراهم کنند و معشوق خود را مطابق معيارهايشان، مانند: شغل، سن، مذهب، موقعیت اجتماعی و اقتصادی انتخاب میکنند. عاشق واقعگرا، فارغ از احساسات پرشور، در جستجوی محبوبی است که از لحاظ منطقی و عقلانی برای او مناسب باشد.
عشق ايثارگرانه (agape): عشق ايثارگرانه تركيبي از عشق پرشور و عشـق دوسـتانه است، كـه معمولاً براساس وظیفهشناسی و رفاقت و نوعدوستی شکل میگیرد. عاشق، محبوب را دوست دارد، بدون آنکه انتظار محبت متقابل داشته باشد، و در حالت شدید آن، عاشق به احساس بیخویشتنی میرسد. به اعتقاد لی، ايـن نـوع عشـق بـا ايدئولوژي مسیحی هماهنگ است، اما در جوامع سكولار بسيار نادر اسـت، بـا این وجود در جوامع ديگر هم يافت میشود.
انواع عشق از دیدگاه استرنبرگ
معروفترین دستهبندی از عشق را رابرت استرنبرگ (1987) معرفی کرده است. استرنبرگ با ارائهی طرحی که امروزه به « الگوی مثلثی عشق استرنبرگ » شهرت دارد، روش جدیدی برای طبقهبندی عشق در نظر گرفته است. در این نظریه، عشق به 8 گونه متفاوت، در دو دستهبندی کلی « عشق آرمانی » و « عشق ناکامل » تعریف میشود.
عشق آرمانی از دیدگاه استرنبرگ
استرنبرگ با در نظر گرفتن سه مؤلفه: صمیمیت، اشتیاق و تعهد، به تعریفی از عشق کامل میپردازد و این سبک از عشق را، عشق آرمانی یا عشق تمامعیار مینامد. او مؤلفههای عشق آرمانی را بهصورت زیر توضیح میدهد :
صمیمیت که جزء عاطفی عشق است، همان نزدیکی و پیوندی است که دو فرد نسبت به یکدیگر احساس میکنند؛ یا به عبارتی همان دوست داشتن است. بعضی از مواردی که نشاندهنده صمیمیت بین افراد است، شامل: اهمیت دادن به رفاه و رضایت شخص مورد علاقه، احساس خوشحالی و آرامش از کنار هم بودن، توجه کردن، وقت و انرژی صرف کردن، تمایل به همراهی و مراقبت در هنگام نیاز، درک متقابل، گفتوگو در مورد درونیات و مسائل شخصی، احترام و حمایت عاطفی، احساس علاقه و ابراز آن است.
اشتیاق جزء انگیزشی و هیجانی رابطه است. میل به وصال و ارتباط جنسی و فیزیکی را نیز شامل میشود.
عنصر تعهد که جزء شناختی یک رابطه است، در روابطی یافت میشود که طرفین به این تصمیم و باور رسیدهاند که میخواهند برای مدت طولانی در یک رابطه بمانند، برای حفظ آن تلاش کنند، حریم رابطه خود را حفظ کنند و از هر گونه ارتباط فراتر از معیارهای اخلاقی پذیرفته شده در روابط اجتماعی اجتناب کنند.
انواع عشق ناکامل از دیدگاه استرنبرگ
به اعتقاد استرنبرگ، کیفیت رابطه را میتوان براساس میزان قوت یا ضعف هر یک از این مؤلفهها سنجید. هر عشقی که فاقد یکی از سه جزء اصلی یعنی: صمیمیت، اشتیاق و تعهد باشد، عشق کامل نیست، بلکه گونه متفاوت و ناکاملی از عشق را میسازد. در ادامه انواع آن به اختصار توضیح داده میشود:
1. شیفتگی، داشتن اشتیاق و هیجان صرف، بدون وجود عناصر ضروری تعهد و صمیمت است، که طبعاً از پایداری رابطه میکاهد. عشق پر اشتیاق بیشتر مردان را گرفتار میکند.
2. دوست داشتن که عنصر صمیمیت را به تنهایی داراست و فاقد اشتیاق و تعهد درازمدت است؛ شبیه آنچه که در همه روابط دوستانه مشاهده میشود.
3. عشق توخالی اشاره به روابطی دارد که خالی از صمیمیت و اشتیاق هستند، فقط بر مبنای تعهد ادامه پیدا میکنند و حتی ممکن است در درازمدت پایدار بمانند. این نوع از عشق، در فرهنگ ایرانی در بطن بسیاری از ازدواجهایی که بدون موفقیت دوام میآورند، دیده میشود.
4. عشق رمانتیک، عناصر صمیمیت و اشتیاق را توأمان داراست و رابطهای مبنی بر دوست داشتن و دوست داشته شدن و پرشور، اما بدون تعهد درازمدت است.
5. عشق مشفقانه، آن دوست داشتن پایداریست که مسائل جنسی در آن کمرنگ است و یا اصلاً وجود ندارد. شبیه روابط میان خواهر و برادرها یا والدین و فرزندان.
6. عشق ابلهانه که با وجود اشتیاق و تعهد، صمیمیتی بین طرفین ایجاد نمیشود. آنها بدون شناخت کافی از یکدیگر با هیجان زیاد نسبت به هم متعهد هستند.
7. فقدان عشق زمانی است که دو نفر بدون ایجاد مهر و صمیمیت متعهدانه و پرهیجان در کنار یکدیگر میمانند.
عشق در ادبیات اساطیری یونان و ایران
بخشی از فرهنگ و تمدن هر ملتی را مفهومی به نام اسطوره میسازد، که انسانها از زمانهای بسیار دور تا به امروز با آن آشنا و مأنوس هستند. اسطورهها در کالبد زندگی آدمی نقش و اثر خود را بر جای گذاشتهاند. اسطورهها اغلب شامل مفاهیم بزرگی هستند که انسان در قالب و محدوده ذهنی خود قادر به تعریف مشخص و واضحی از آن نیست یا در مورد بعضی موضوعات عالم مادی و معنوی که برای درک و شناخت ماهیت آن دچار درماندگی میشود، خلق میشوند.
فرآیند اسطورهسازی ذهن آدمی، توسط بسیاری از فیلسوفها و روانکاوها مورد بررسی قرار گرفته است. مفاهیمی که ردپای اسطوره در آن به چشم میخورد، مفاهیمی مربوط به باورها و مقدسات مردم است که همیشه در ذهن آنها در جایگاه بالایی قرار دارد و در عین حال پاسخ قطعی برای توصیف ماهیت آن ندارند. مفاهیمی مثل: زندگی، مرگ، تولد، چرخه طبیعت و عشق.
مفهوم عشق، از جمله مفاهیمی است که از ابتدا انسان سعی در نشان دادن جلوههای آن در هنرهای مختلف اعم از: معماری، موسیقی و ادبیات داشته است. بخش مهمی از مفهوم عشق در اسطورهها معنی پیدا میکند. داستانهای اساطیری مرتبط با عشق در فرهنگهای مختلف و در گذر زمان با ادبیات و هنر هر زمانه نیز گره خورده است.
افلاطون در یکی از رسایل مهم خود به نام « ضیافت »، به آن پرداخته و از مجلسی صحبت میکند که تمام عارفان و فیلسوفان از جمله: فیلبوس، کریتیاس، نوامیس و دیگر فلاسفه آن زمان، هر یک به دنبال تعریفی از عاشقی هستند. عشق یکی از وجوه اشتراک تمام انسانها در اقصی نقاط کره زمین است، که با توجه به دامنه جغرافیایی، ملیت و نژادهای متفاوت، شکل خاصی به خود گرفته، اما هنوز جوهر اصلی آن پایدار باقی مانده است.
از خدایان المپ یونان و رم باستان تا مصر و هند و بینالنهرین تا ایران و سایر نقاط جهان، عشق مفهومی است که خود را در قالب اسطورهها جای داده و همواره با انسان همراه بوده و نسل به نسل منتقل شده است. در ادامه برای آشنایی بیشتر با مفهوم عشق در اساطیر بعضی از آنها را با هم مرور میکنیم.
ناهید یا آناهیتا، ایزدبانوی آبهای جهان، سرچشمه زندگی و الهه عشق در ایران باستان است. نام آناهیتا نخستینبار در کتیبههای هخامنشی دوره اردشیر دوم دیده میشود که سورا آناهیتا نامیده شده است. از القاب دیگر این خدای آسمانی در اساطیر ایرانی، الهه موسیقی، سرپرست خنیاگران و ملکه آسمان نیز میباشد. ناهید را با نمادهایی چون: مرغابی و سرو که نشان آزادی است و همچنین نیلوفر آبی، نشان میدهند. روز آدینه که جمعکننده روزهای هفته است، به ناهید اختصاص دارد.
آفرودیت یکی از دوازده خدای المپ در یونان باستان است، که آن را الهه عشق و زیبایی، ازدواج و باروری و امیال جنسی مینامند. آفرودیت در کتاب ایلیاد هومر، زاده زئوس و دیونه است و در اشعار دورههای بعد زاده کف دریا است.
مشهورترین اسطوره مربوط به آفرودیت، داستان اعطا سیب زرین از سوی پاریس به او است که باعث آغاز جنگ تروا شد. آفرودیت که با بسیاری از خدایان و ایزدبانوان در ارتباط است را با القابی چون: کالیپوگوس (او که سرینهای زیبا دارد)، مورفو (خوشبدن) و آمبولگرا (او که پیری را به تأخیر میاندازد ) میشناسند.
ونوس ایزدبانوی عشق در اساطیر روم و معادل آفرودیت در اساطیر یونان است و از آنجا که فرهنگ و هنر و اساطیر روم باستان متأثر از یونان بوده، بسیاری از ویژگیهای آفرودیت به ونوس نیز منتسب است. واژه ونوس از نظر ریشهیابی لغوی با واژه wish در زبان انگلیسی، به معنای خواستن و آرزو، و همچنین با واژه win به معنای برنده شدن و پیروزی مرتبط است.
در همه جا ونوس را به شاعرانهترین صورت در میان خدایان مجسم میکردند. تندیسها و مجسمههایی که از این خدای عشق، ساخته شده امروزه جزء مهمترین آثار هنری به جای مانده از یونان و روم باستان بهشمار میرود.
از میان اساطیر بینالنهرین، ایشتر در تمدن بابل و اینانا در تمدن سومر، الهه عشق، زیبایی، جذابیت جنسی و جنگ بهشمار میرود. ایشتر مقتدرترین ایزدبانو در بینالنهرین، نماد اقتدار زنانه و صاحب قدرتهای غریب در شکل بخشی سرنوشت انسان است.
عستارت یا اشعره در اساطیر خاورمیانه به نام ایزدبانوی مادر و عشق، پرستش میشد، اما در عهد عتیق بارها از او انتقاد شده و در کتاب بهشت گمشده اثر جان میلتون به دیو تبدیل شده و یکی از فرشتگان هبوط کرده بهشمار میرود.
در کشور هند با توجه به تنوع ادیان و آیینها، بیش از سی میلیون خدا وجود دارد، که از این میان ویشنو خدای عشق و رقص و موسیقی است، که محبوبترین آواتار او یعنی کریشنا به همین وجه از ویشنو اشاره دارد. افسانه عشق او با راداها بارها تصویر شده است. غالباً کریشنا را که هشتمین تجلی ویشنو است در هیأت پهلوانی خوشرو با بدن آبیفام مجسم کردهاند.
آماتراسو در اساطیر ژاپنی را خدای اصلی ژاپن میدانند. او الهه خورشید، عشق و مادر است که مسئول باروری و فرمانروای جهان هستی است.. آماتراسو بهعنوان نماد عشق و باروری به نقش مهم زن در زندگی نخستین ژاپنی اشاره میکند.
حاثور در اساطیر مصری به نام الهه عشق و مادر و اهداکننده فرزند شناخته شده است، که به شکل گاو ظاهر میشود، زمین زیر پای او قرار دارد و در شکمش ستارهها میدرخشند. حاثور همچنین مشوق موسیقی و رقص و حامی عشق بوده و اغلب سر گاو به عنوان نشانه او بهکار میرود. حاثور ایزدبانوی محبوبی است که در اساطیر مصری با تجلیهای گوناگون از او یاد شده است.
با توجه به گستردگی اساطیر در سراسر جهان و در تمام فرهنگها، به اهمیت این موضوع و تأثیر غیرقابل انکار آن پی میبریم. اینکه ما امروز هم هنوز به دنبال معنایی برای عشق اسطورهای هستیم و مدام آن را کنکاش میکنیم به آن دلیل است که ریشه اینگونه مفاهیم بسیار عمیق و گسترده است، بهطوری که حتی در قرن21 و با پشتسر گذاشتن دنیای مدرن و پسامدرن، هنوز هم به گذشته اساطیری خود توجه داریم.
عشق اساطیری را میتوان بهعنوان بُنمایه بسیاری از آثار تجسمی و ادبی نیز درنظر گرفت، بهطوری که در هر سرزمینی که قدم بگذارید، ردپای اساطیر در سرودههای عاشقانهها و نقشنگارههای روی دیوارهای مکانهای باستانی و موزهها و کلیسا و همچنین در کتابها و حتی بر زبان مردم میتوان جستجو کرد.
عشق از دیدگاه هنر و فلسفه
الیف شافاک در کتاب معروفش، ملت عشق، در خصوص عشق چنین میگوید : « عمری که بیعشق بگذرد، بیهوده گذشته است. نپرس که آیا باید در عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟ از تفاوتها، تفاوت میزاید. حال آنکه به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرونش هستی، در حسرتش. »
تعداد بیشماری از نویسندگان مطرح جهانی به تعریف عشق پرداختهاند و آثار ارزشمندی را بهجای گذاشتهاند. با وجود همه اختلاف نظرها، از نقاط اشتراکی که در نظرات نویسندگان و فلاسفه میتوان به آن اشاره کرد، قدرت حیرتانگیز عشق است. عشق، جادوییست که از روز اول پیداش انسان تا به امروز، اثر سحرآمیزش را از دست نداده است.
در ادبیات فارسی عشق را میتوان از دو جنبه مورد بررسی قرار داد: عشق مجازی یا انسانی و عشق الهی یا عرفانی. عشق مجازی یا انسانی که عشقورزی به همنوع است و در آثار اولین شاعران پارسی زبان چون: رودکی، فرخی و منوچهری آمده است. فخرالدین اسعد گرگانی داستان عاشقانهای با نام « ویس و رامین » را در نیمهی اول قرن پنجم به نظم سروده است.
فردوسی نیز در شاهنامه داستانهای معروف عاشقانهیی چون: زال و رودابه و رستم و تهمینه و بیژن و منیژه را با زبان شعر تعریف کرده است. اوج داستانهای عاشقانه زبان فارسی را میتوان در آثار نظامی چون: لیلی و مجنون و خسرو و شیرین خواند و شنید. سعدی، یک باب از گلستان و بوستان را به عشق اختصاص داده و غزلیات وی نیز سراسر سخن از عشق است. تلاقی زیبای هنر شاعری با معانی عمیق عرفانی و عاشقانه در غزلیات شاعر بلند آوازه، لسانالغیب، حافظ شیرازی خودنمایی میکند.
افلاطون، عشق مجازی را باعث خروج جسم از عقیمی و به وجود آمدن فرزند و ابقای نوع میداند و عشق حقیقی را نیز سبب خروج روح از عقیمی و رهایی از نازایی دانسته که سبب درک اشراق و زندگی جاوید و شناخت جمال حق و نیکی مطلق و حیات روحانی میشود. افلاطون در کتاب ضیافت، داستانی را از زبان یکی از حضار نقل میکند: ابتدا انسانها جفت جفت به هم وصل بودند، یعنی چهارپا و چهار دست و چهار چشم و دو سر داشتند و سپس از هم جدا شدند.کسانی که عاشق میشوند همان جفتهای گذشته هستند که یکدیگر را پیدا کردهاند.
در تمام مکتبهای عرفانی از جمله عرفان اسلامی، عشق، اساسیترین و مهمترین مسئله محسوب میشود و در اصطلاح تصوف و عرفان، اساس و بنیاد هستی بر عشق نهاده شده و محبت پایه و اساس زندگی و بقای موجودات عالم است. در باور و اعتقادات عارفان، جنبش و حرکت زمین و آسمان و همهی موجودات، به وجود عشق وابسته است. نخستینبار عشق عرفانی و آمیختن مفاهیم بلند آن با شعر را در آثار سنایی، شاعر بزرگ قرن پنجم و ششم هجری میتوان دید.
این شاعر در اثر مشهورش « حدیقهالحقیقه »، فصلی با عنوان « فی ذکر العشق و فضیله » دارد. پس از سنایی، عطار نیشابوری عارف نامدار قرن ششم در منطقالطیر از هفت وادی نام میبرد که وادی دوم، وادی عشق است. از نگاه مولوی عشق، یکی از اصلیترین عوامل لازمه سلامت معنوی در انسان به شمار میآید.
او عشق را عامل قرب و رجعت به آستان الهی دانسته و از رهگذر سلامت معنوی که ثمره عشق واقعی است، در صدد رساندن انسان به بهشت و سعادت ابدی است. بخش اعظم غزلیات و دیوان مولانا، توصیف عشق معنوی و جاذبهی روحانی انسان کامل و بیان رابطه معنوی مولانا با محبوبش، شمس تبریزی است.
در ادبیات غرب نیز ردپای داستانها و متنهای عاشقانه به وفور به چشم میخورد. اریک امانوئل اشمیت بر این باور است که عشق مقولهای خلق کردنی است، نه کشف کردنی؛ او میگوید : « بهجای آنکه از عشق توقع داشته باشی در زندگیت ظاهر شود و به تو ثابت کند که وجود دارد، تو باید به عشق ثابت کنی وجود دارد و آن را در روابط و نگاهت به دنیا خلق کنی.» بر خلاف اشمیت، ژان لوک گدار بر این باور است که عشق چیزی نیست که دنبالش بگردیم و چیزیست که اتفاق میافتد.
ژان پل سارتر معتقد بود عشق یک نوع جنون است مثل جنون ثروت و مقام. از نگاه نیچه نیز عشق، دیوانگی کوتاه مدت قبل از ازدواج است. کافکا بر این باور است که عشق رنجی است که عاشق نمیتواند از آن حذر کند. هربر لوپوریه، عشق را نقطه ضعف انسان معرفی میکند، چنانکه شبپرهها علاقه به آتش داشته یا مگسها به ماده چسبناک. اروین یالوم معتقد بود، در جدال با عشق شما پیروز میدان نخواهید بود.
از ویکتور هوگو نقل شده است: « به کسی عشق بورز که لایق آن باشد.» رومن گاری نوشته است: « بعضی میگویند تنها چیزی که همه دردها را دوا میکند عشق است، پیدا بود که هنوز به عشق مبتلا نشدهاند.» شوپنهاور میگوید: «عشق همچون شعبدهایست بیمانند و عاشق برای بهدست آوردن عشق خود میتواند تمام آنچه تاکنون بهدست آورده را قربانی کند.»
آگاتا کریستی بر این باور است که عشق میتواند یک آدم عوضی را به انسانی شریف تبدیل کند یا بالعکس. یکی از بهترین تعابیر که سوفوکلس در آنتیگونه از زبان شخصیت تیرسیاس مینویسد : « عشق، خطرناک است؛ زیرا نمیگذارد از چیزهای خطرناک بترسی! آلبر کامو معتقد بود انسان فقط یکبار عاشق میشود، چون فقط یکبار نمیترسد که همه چیز خود را از دست بدهد. آلن دو باتن میگوید: « عشق نوعی کمبودهای درونی ما و جستجوی این کمبودها در دیگریست. غالباً ما به اشتباه در پی جبران این کمبودها در وجود معشوق هستیم.» به عبارت دیگر این نیمه گمشده ما، همان خصوصیات نداشته و ضعفهای ما هستند که تصور میکنیم در وجود دیگری بروز پیدا کرده است.
عشق از دیدگاه روانشناسی
دانشمندان، محققان و روانشناسان در تلاش هستند به عمق واقعی این کلمه عشق، دست پیدا کنند و به همین دلیل تحقیقات فراوانی را در این زمینه انجام دادهاند و به نتایج زیادی دست یافتهاند. در زیر به برخی از این نتیجهها میپردازیم:
طبق نظر روانشناسان اجتماعی، سه فاکتور عاطفه، اعتماد و خودافشاگری، احساس صمیمیت در عشق را شکل میدهند. احساس صمیمیت باعث بروز خلاقیت، یکپارچگی هیجانی و شادکامی میشود. روانشناسان عشق را یک هیجان مثبت ارزیابی میکنند، ولی در مورد مفهوم عشق توافق نظر ندارند. فروید سلامت روانشناختی را در توانایی عشق ورزیدن و کار کردن خلاصه میکند.
در هرم مازلو نیاز به عشق ورزیدن بخشی از فرآیند رسیدن به خودشکوفایی است. اشپیتز و بالبی نیاز به عشق را یکی از نیازهای اولیه روانشناختی در نظر میگیرند که نبود آن باعث بروز آسیبهای روانشناختی میشود. اریک فروم در ارتباط با موضوع عشق به ویژگیهایی از جمله: التيامبخش بودن و نقش درمانی، عامل پيوند و متحد بودن، لزوم پيراستگی از رذایل اخلاقی و آراستگی به فضایل اخلاقی در پيوند عاشقانه، آموختنی بودن، مولد عشق بودن، آفرینندگی و زایندگی و توأم بودن عشق با رنج اشاره کرده است.
از دیدگاه فروم، انسانی از نظر روانی سالم است که با عشق زندگی میکند و پيوندش با جهان از راه عشق است. به باور او عشق نوعی فعالیت و توانایی روانی است. اریک فروم در کتاب هنر عشق ورزیدن، ابتدا نظریه عشق را تعریف میکند و سپس آن را به پنج مورد تقسیم میکند :
- عشق برادرانه
- عشق مادرانه
- عشق جنسی
- عشق به خود
- عشق به خدا.
از نظر فروم، عشق هنری آموختنی است و مهارتهای لازم برای عشق ورزیدن شامل: ایثار، احترام، احساس مسئولیت، نظم و بردباری است.
از نظر فروید، خرسندی جنسی نماد تمام کامرانیهاست. در نظر فروید بهطور کلی عشق پدیدهایست که با کوری همراه است؛ یعنی انکار واقعیت. همچنین به اعتقاد او آبژه محبوب در بزرگسالی کاملاً وابسته به تحولات دوران کودکی است.
فرد از کودکی تخیلات مختلفی را در ناخودآگاه خود پرورانده و در بزرگسالی بهدنبال ارضای این تخیلات از طریق معشوق است. از طرفی فروید عشق را از مهر و محبت جدا نمیداند، بلکه برانگیختگی مهر و محبت را نیز ناشی از تحولات ناخودآگاه کودکی تا بزرگسالی میداند.
روانشناسی مثبتگرا رویکردی است که برخلاف سایر دیدگاههای روانشناسی که به شناخت و درمان بیماریها میپردازد، دغدغه اصلی آن رشد انسانهای معمولی و سالم است. این دیدگاه به صورت جدی از اواسط دهه نود میلادی توسط مارتین سلیگمن پایهگذاری شده است. عشق یکی از موضوعات قابل توجه در روانشناسی مثبتگراست؛ زیرا با مسئله بهزیستی انسان رابطهای تنگاتنگ دارد. یکی از تعاریف عشق داشتن، احساس و نگرش مثبت نسبت به دیگری است، که موجب میشود معشوق در نظر عاشق وجودی باارزش و متمایز از سایرین داشته باشد؛ در نتیجه انرژی ذهنی و احساسی خود را بر آن متمرکز میکند.
روانشناسان بسیاری درباره موضوع عشق و تأثیر آن بر شادکامی فردی و موفقیت اجتماعی در حوزه روانشناسی مثبتنگر، اظهار کردهاند. سوزان پیگلی و جیمز پاولسکی از روانشناسان مثبتنگر، که در کتابی با عنوان «شاد با هم: استفاده از علم روانشناسی مثبت برای رسیدن به عشق پردوام» به بررسی تئوری و عملی موضوع عشق، ازدواج و شادکامی در رابطه میپردازد؛ بر این نکته تأکید میکنند که، روابط براساس شخصیت و شرایط طرفین، ویژگیها، مشکلات و نقاط قوت خود را دارد؛ بنابراین نمیتوان برای همه روابط نسخه یکسان پیچید. شلی که استادیار روانشناسی در دانشگاه UCLA است؛ از جمله افرادی است که درباره روانشناسی مثبت عشق و ازدواج پژوهش میکند. از نتایج پژوهشهای این روانشناس میتوان به عنوان راهکاری عملی برای همه افرادی که میخواهند یک رابطه خوب را به یک رابطه عالی تبدیل کنند، استفاده کرد.
عشق از دیدگاه علوم اعصاب
عشق یک پدیده زیستشناختی پیچیده است که با فعالیت سیستم لیمبیک )بخشی از مغز که در تنظیم هیجانات دخیل است ) مرتبط است. هر کسی با توجه به تجربیات و برداشتهای خود، به تعریف عشق میپردازد. از گذشتههای دور، انسان با این واژه درگیر و از فهم آن عاجز است، اما واقعاً عشق چیست؟ آیا تأثیرات آن در بدن قابل دیدن است؟
تحقیقات دانشمندان علوم اعصاب نشان میدهد که تجربه عشق، نه تنها یک مقوله روانشناختي است، بلكه با فعاليتهـاي مغـز در ارتبـاط است. در یکی از این آزمایشها محققان با نشان دادن عکس معشوق به فرد عاشق و همزمان انجام اسکنهای مغزی مشاهده کردند که گردش خون در برخي از نقاط مغز فرد افزايش مييابد و میزان مواد شیمیایی درون سیستم عصبی، نظيـر دوپـامين، که عملکرد آن بر فعالیتهای هیجانی تأثیرگذار است، در مراحـل اولیه عشقهاي رمانتيك تا حد زیادی بالا ميرود و توازن شيميايي بدن را به هم ميريـزد، در نتیجه باعث میشود كه ترکیبی از حسهای اميد و اشتياق و يا خشم و افسردگي را تجربـه كنـيم .
با اين استدلال كه مغز منشأ عشق است، سـاز و كارهاي زيـستشـناختي مغـز در عـشق ميتوانند افراد را زماني خشنود و زماني ناخشنود کنند، كه اين خـود بـستگي بـه خـاطرات تجربه شده افراد دارد. راهاندازي فعالیت برخي از مناطق مغـز در هنگام تجربه عـشق، احساسي شبيه به مصرف مواد مخدر در فرد به وجود ميآورد.
يافتهها نشان ميدهند كنش مغز در افراد عاشق در نواحی مختلف دچار تغییراتی میشود که نتیجه آن احساسات عاشقانهای است که فرد تجربه میکند؛ كاهش قدرت استدلال، تمركز بیش از حد و افکار وسواسی در مورد سوژه عـشق نسبت به حالت نرمال، تغییراتی در احساسات، رفتار و افکار فرد ایجاد میکند.
دکتر دوناتلا مارازیتی، روانپزشک و استاد دانشگاه پیزا، در زمینه عشق تحقیقات زیادی انجام داده است. نتایج یکی از تحقیقاتش که در سال ۱۹۹۹ در مجله « New Scientist » به چاپ رسید نشان میدهد که هر دو گروه افراد عاشقها و مبتلایان به اختلال وسواسی فکری یا عملی به طور افراطگونهای نسبت به یک چیز یا یک شخص احساس نگرانی و وسواس از خود بروز میدهند.
این گروه تحقیقاتی با تکیه بر یافتههای خود عنوان کردند که شیمی مغز کسانی که رفتارهای وسواسگونه از خود نشان میدهند، مثلاً دائماً در حال شستوشو یا نظافت هستند، با افرادی که تازه عاشق شدهاند، شباهت دارد. در تحقیق دیگری، مارازیتی و تیمش تحقیقاتیش، ۲۴ زن و مرد را که در طول ۶ ماه پیش از این تحقیق عاشق شده بودند به عنوان گروه آزمایش با ۲۴ زن و مرد داوطلب دیگر که یا تنها یا در رابطه طولانی مدت و با ثبات بودند به عنوان گروه گواه، مقایسه کردند.
جالب توجه است که به دلیل تغییرات بیوشیمی که در اثر تغییر در سطح هورمونها و موادشیمیایی مغز ایجاد میشود، نسبت به حالت عادی، مردان عاشق ملایمتر و زنان عاشق مهاجمتر هستند. مارازیتی علت دقیقتر این تغییر را چنین بیان میکند که، میزان تستسترون، مهمترین هورمون مردانه، در مردان عاشق کمتر از دیگر مردان است، در عوض میزان ترشح این هورمون در بدن زنانی که عاشق هستند، در مقایسه با دیگر زنان بیشتر میشود.
به گفته دکتر مارازیتی در این وضعیت مردان بیشتر شبیه زنان و زنان بیشتر شبیه مردان میشوند، « انگار که طبیعت میخواهد آنچه که میتواند میان زنان و مردان متفاوت باشد را از میان ببرد، زیرا در این مرحله زنده ماندن و جفتیابی از ویژگیهای جنسیتی غالب از اهمیت بیشتری برخوردار است. »
در تحقیق دیگری، آرتور آرون، استاد روانشناسی دانشگاه ایالتی نیویورک، به مدت 30 سال در مورد تأثیر عشق و احساس دوست داشتن بر عملکرد مغز، تحقیق کرده است.
طی بحثهایی که بین آرون و چند تن دیگر از محققین در گرفت، به این نتیجه رسیدند که، احساس عشق، مغز را درست همانند بسیاری از داروهای اعتیادآور تحتتأثیر قرار میدهد. دلیل بهوجود آمدن این حالت وابستگی در مغز فرد عاشق و معتاد، ماده شیمیایی موسوم به دوپامین است که در ایجاد حس لذت نقش دارد.
کسانی که طعم عاشق شدن را چشیدهاند، میدانند که با وجود شدت احساسات در اوایل رابطه، معمولاً در طول زمان و بهخصوص در صورت به وصال رسیدن به تدریج کاهش مییابد. دکتر هلن فیشر، انسانشناس و تبارشناس آمریکایی، که از او بهعنوان یکی از مشهورترین محققان در مباحث مرتبط با عشق و علوم اعصاب در جهان نام میبرند، به همراه همکارانش آرتور آرون و لوسی براون، سالها پیش به این نتیجه رسیدند که، احساس عشق آتشین به طور میانگین تا ۷ ماه طول میکشد.
پس از گذشت این زمان، وضعیت بیوشیمی مغز از حالت برانگیختگی فروکش میکند. در واقع فعالیت مغز انسان در زمان عاشقی راهکاری است که طبیعت برای تداوم نسل و بقا در پیش گرفته است. بعد از فروکش کردن احساسات عاشقانه، دورانی آغاز میشود که پیوند میان زن و مرد قوی شده و آنها احتمالاً با یکدیگر وارد رابطه طولانی مدت شدهاند.
در این زمان هورمونها همچنان فعالیت دارند که این سطح از فعالیت هورمونها و مواد شیمیایی مغز باعث بهوجود آمدن حس دوست داشتن و ثبات عاطفی میشود، ولی فعالیت مغز و بدن مثل اوایل رابطه در حالت برانگیختگی نیست. از آنجایی که طبق تحقیقات دانشمندان، عمر احساس عاشقانه ناشی از غلیان هورمونها و موادشیمیایی درون مغز و بدن، بسیار کوتاه میباشد، برای تداوم آن در زندگی همواره باید تلاش نمود تا آن را حفظ کرد.
به گفته شوارتز و اولدز، بسیاری از تئوریهای عشق، تغییر اجتنابناپذیری را با گذشت زمان از عشق پرشور به آنچه بهطور معمول « عشق دلسوزانه » خوانده میشود، تأیید میکنند. عشقی که عمیق باشد، اما به همان اندازه سرخوشی ندارد که در مراحل اولیه عاشقانه تجربه میشود.
این بدان معنا نیست که شعله عشق برای زوجهای طولانی مدت خاموش میشود؛ بلکه میتوان گفت که ماهیت بروز آن تغییر مییابد. دانستن این مطلب برای بسیاری از زوجین که دوران اولیه عاشقی را پشتسر گذاشتهاند ضروری است؛ زیرا گاهی آنها انتظار دارند که حس عاشقی که در شروع رابطه در خود و طرف مقابل وجود داشته همیشه تداوم داشته باشد و افول آن را دلیلی بر سرد شدن رابطه و کم شدن علاقه طرف مقابل میدانند. در حالیکه با دانستن روند طبیعی یک رابطه پایدار، بسیاری از نگرانیهای آنها بر طرف میشود.
تأثیرات عشق بر جسم و روان
بسیاری بر این باورند که عاشق شدن شبیه مستی است. با مصرف الکل، خجالت و ترس و اضطراب فرد کم میشود و در عوض حس ریسکپذیری و تظاهر در او بیشتر میشود. طبق پژوهش دانشگاه بیرمنگام اکسیتوسین که « هورمون عشق » نامیده میشود، تأثیری مشابه بر مغز و بدن میگذارد.
عدهای از پژوهشگران درمورد تأثیرات اکسیتوسین و الکل تحقیق کردند و دریافتند اگرچه این دو ماده بر بخشهای مختلف مغز تأثیر میگذارند، ولی نتایج و تأثیراتشان مشابه یکدیگر است. از جمله این تغییرات میتوان به موارد زیر اشاره کرد: سرخ شدن گونهها، عرق کردن کف دست، بالا رفتن ضربان قلب، گشاد شدن مردمک چشمها، بالا رفتن تُن صدا و استحکام عضلات و استخوانها.
همچنین بر طبق نتایج پژوهشی که در دانشگاه یوسیالای انجام شد، مردان بالای ۲۵ سال که در یک رابطه یا ازدواج باثبات و قوی به سر میبرند، دارای شرایط جسمی بهتری هستند، البته باید توجه داشت که تنها مردانی که همسران مهربان و عاشق و حامی دارند میتوانند از مزایای یک رابطهی طولانیمدت بهرهمند شوند؛ مردانی که در رابطه موفق نبودهاند و با وجود تداوم رابطه از عشق و احساسات همسرشان بیبهره هستند، به همان نسبت احتمال دارد که از نعمت داشتن سلامت جسمی نیز بیبهره باشند. تجربه عشق دو طرفه، تأثیر معجزهآسایی بر جسم و روان انسان دارد.
نتیجه تحقیقات کیفی و کمی که از بررسی پروندههای زوجینی که از رضایت زناشویی بالایی برخوردارند بدست آمده، نشان میدهد که این افراد از سلامت جسمی و روانی بیشتری نسبت به سایر زوجین ناراضی یا افراد تنها برخوردارند.
افزایش سرعت تولید آدرنالین در موقعیتهای احساسی و هیجانی، منجر به گلگون شدن صورت میشود. این هورمون میتواند رگهای خونی را گشاد کند و سرعت جریان خون و اکسیژن را افزایش دهد. در یک مطالعه معتبر علمی از ۷۰۰ نفر خواسته شد، در حین مشاهده تصاویر و یا کلمات مرتبط با عشق، در بخشهایی از بدن خود که فعالیتی احساس میکنند را رنگآمیزی کنند. بیشتر افراد کل بدن، به خصوص قفسه سینه، معده و سر، را رنگآمیزی کردند.
کاهش احساس درد در هنگام بروز هیجانات عاشقانه، یکی دیگر از یافتههای محققین در این حوزه است. در تحقیقی که اخیراً انجام شده، محققین متوجه شدند بین افرادی که یک وسیلهی داغ را لمس میکنند، و افرادی که در این هنگام به عکس یک عزیزشان نگاه میکنند تفاوتی وجود دارد؛ درد گروه دوم به صورت چشمگیری کاهش مییابد.
روانشناسان، در یک مطالعه بزرگ، افراد مجرد و متاهل را مورد تحقیق قرار دادند و متوجه شدند افراد متاهل نسبت به افراد مجرد کمتر دچار سیگار و الکل و سایر رفتارهای بد میباشند.
فشار خون بالا یک وضعیت خطرناک است که بدن شما را در معرض حمله قلبی، سکته مغزی و نارسایی کلیه قرار میدهد. تجویز دارو یا تغییر شیوه زندگی مانند ورزش کردن در کنترل و کاهش فشار خون مؤثر میباشد، اما تحقیقات نشان داده است که عشقورزی میتواند یک روش طبیعی کاهش فشار خون باشد. در سال۲۰۰۷ مطالعهای توسط وزارت خدمات بهداشتی ایالات متحده منتشر شد، در این مطالعه به بررسی رابطه بین ازدواج، سلامت جسمی و طول عمر پرداختهاند.
نتیجه این مطالعات نشان داد زوجهای متاهل دارای فشار خون کمتر هستند. در تحقیقی دیگری، کالج آمریکایی در تحلیل و بررسی خطر بیماریهای قلبی و عروقی، به مطالعه روی ۳.۵ میلیون شرکت کننده مجرد، متاهل، مطلقه و بیوه پرداختند. آنها دریافتند که زوجهای متاهل زیر ۵۰ سال، ۱۲% خطر ابتلا به بیماری عروقی را کاهش داده بودند.
اگر چه عاشق بودن در مراحل اولیه استرسزاست، ولی استرس را در طولانی مدت کاهش میدهد. طبق یک مطالعه کوچک که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد، مرحلههای اولیه عاشق شدن، باعث افزایش سطح کورتیزول، هورمون مرتبط با استرس در زوجها میباشد. با این حال هنگامی یک تا دو سال شرکتکنندگان آزمایش شدند، متوجه شدند که سطح کورتیزول آنها به حالت عادی برگشته است. هنگامی که در تجربه عشق هستید، سطح کورتیزول افزایش مییابد و بدن به حالت جنگ یا گریز میرود. دکتر دانیل آمنه، روانپزشک و متخصص اعصاب، در مصاحبه با « NBC News » گفت: « مغز لیمبیک یا احساسی شما عصب واگ را که از مغز به روده شما منتقل میشود، فعال میکند.
وقتی عصبی میشوید یا هیجانزده میشوید (همانطور که برای بیمارانم توضیح میدهم، همان احساس است، اما بستگی به تفسیر شما از آن دارد.) این عصب تحریک میشود که روده را فعال میکند. »
عشقورزیدن باعث میشود که احساس امنیت کنید و اعتماد بهنفس خود را تقویت کنید. براساس یک گزارش دانشکده پزشکی هاروارد، اکسی توسین، هورمونی که از طریق تماس جسمی مانند: بغل کردن، بوسه و رابطه جنسی آزاد میشود، احساس دلبستگی نسبت به همسرتان را عمیقتر میکند و احساس رضایت، آرامش و امنیت ایجاد میکند.
اکسی توسین همچنین در روابط اجتماعی، غریزه، تولید مثل و لذت جنسی نقش دارد. براساس مطالعهای که در « Nature » منتشر شده است، « هورمون عشق» وابستگی اجتماعی و اعتماد به نفس را در بین متاهلین افزایش میدهد.
برخی دیگر از تأثیرات مثبت رابطه پایدار بر سلامت جسم و روان فرد شامل موارد زیر است:
- تقویت دستگاه ایمنی بدن
- مراجعه کمتر به پزشک
- کاهش احتمال ابتلا به افسردگی و سومصرف مواد
- کنترل بهتر استرس
- اضطراب کمتر
- کاهش ابتلا به بیماریها
- طول عمر بیشتر
- بهبود سریعتر زخمها و بیماریها
- سلامت روانی
- بهبود حافظه و عملکرد مغز
- شکوفایی خلاقیت
- عدم ابتلا به مشکلات مربوطه به تغذیه و خواب.
عشق، تواناترین رواندرمانگر دنیا است. افراد به دلایل مختلفی به رواندرمانگرها مراجعه میکنند، اما در اغلب موارد، آنها فقط دنبال کسی هستند تا به حرفهایشان گوش دهد و آنها را درک کند. در میان تمامی متخصصان دنیا، هیچ کدام به اندازه شریک عاطفیتان نمیتواند رواندرمانی همه جانبه و مؤثری به شما ارائه کند. حمایت و محبت کسی که دوستش دارید مهمترین ( و گاهی حتی تنها ) دارو برای روح و جسم شما است و شما برای آنکه بتوانید از عهده ترسها، افسردگی، اضطرابهای اجتماعی و در نهایت بیماری جسمیتان بربیایید به آن نیاز دارید.
ما وارد روابط عاطفی میشویم و از زمان، انرژی و منابع مالی خود برای آن سرمایهگذاری میکنیم تا روابط عاطفیمان را تقویت و حفظ کنیم، زیرا بر این باور هستیم که با داشتن عشق در زندگی با احتمال بیشتری میتوانیم شاد و سالم باشیم. عشق، مؤثرترين و تعاليبخشترين احساس در وجود انسان است.
رابرت استرنبرگ میگوید: « حتی بزرگترین عشقها هم اگر ابراز نشوند از بین میروند.» این نکته را بهخاطر داشته باشید، درهای قلبتان را باز کنید و عشقتان را نشان دهید، چون این مؤثرترین راه برای بهرهمند شدن از تأثیرات متقابل آن است.
شکست عشقی و خیانت از دیدگاه روانشناسی
نادر ابراهیمی، نویسنده معروف معاصر ایران، در کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم میگوید: « قول میدهم در جهان قدرتی وجود ندارد که بتواند عشق را به کینه تبدیل کند، مگر خود معشوق و این نشان میدهد که جهان با همه عظمتش در برابر قدرت عشق چقدر حقیر است و ناتوان…»
عشقف عمیقترین و پیچیدهترین احساسات انسانی است. در حالی که هر کس تجربههای مختلفی از عشق دارد. همه افراد بدون در نظر گرفتن سن، جنس، گرایش جنسی، نژاد، قومیت، مذهب و غیره از این ظرفیت برخوردارند.
عشق، در اشکال مختلفی به وجود میآید و در طول زندگی و روابط شما از بسیاری جهات تجلی پیدا میکند. اگر کسی را بهشدت دوست داشته باشید و به هر دلیلی بین شما جدایی بیفتد، از این رابطه به همان شدت صدمه عاطفی میبینید و امید به بهبودی و پیشرفت به مرحله بعدی زندگی خود و یافتن دوباره خوشبختی و عشق برای شما بسیار دشوار بهنظر میرسد.
بعضی از افراد رسیدن به معشوق و وصال با او را به عنوان یافتن نیمه گمشده خود تلقی میکنند. با اینکه وصال معشوق تنها خواسته عاشق است، در بسیاری از مواقع به دلایل مختلف از جمله: یک طرفه بودن عشق، شرایط محیطی، اجتماعی، اقتصادی و خانوادگی دو طرف، وصال میسر نمیشود. در برخی موارد نیز بروز خیانت یا مرگ عامل جدایی است.
با تجربه شکست عشقی و جدایی، گویی عاشق، نیمی از وجود خود را از دست داده است. در فردی که ناکامی و جدایی را تجربه میکند، علائم اختلال سوگ پدیدار میشود. فرآیند بهبود اختلال سوگ شامل: مراحل انکار، خشم، چانهزنی، اندوه و پذیرش است، با اینکه مواجهه با جدایی و فراق بسیار دشوار و افسردهکننده است.
اگر فرآیند درمان این اختلال به درستی صورت پذیرد، اکثر انسانها با گذر زمان با آن کنار میآیند، بر آن فائق میآیند و به زندگی خود ادامه میدهند. با گذشت زمان، با کشف دوباره خود و گشودن درهای قلبتان به روی تجربیات جدید، به احتمال زیاد دوباره عشق را تجربه خواهید کرد.
در عشق افلاطونی شهریار هیچ شک و شبهای نیست، چه بسا این حجم از شیفتگی و دل باختگی قابل ستایش است. شهریار در جوانی پیر شد و بهترین سالهای عمرش را پای حسرت عشقش گذاشت. احمد شاملو در باب معشوقهاش میگوید: « آیدا، فسخ عزیمت جاودانه بود. » زیرا او قبل از آشنایی با آیدا، تصمیم به خودکشی گرفته بود. آیدا، او را به زندگی برگرداند.
شاید مقایسه عشق این دو نفر، شهریار و احمد شاملو، درست نباشد؛ زیرا انسانها به دلیل تفاوتهای روانی و زیستی که با یکدیگر دارند، عشقشان نیز متفاوت خواهد بود، ولی با اندک تأملی در مییابیم، عشقی که تو را به زندگی برگرداند بهتر از عشقی است که تو را از زندگی ساقط کند.
روانشناسی عشق و نفرت در روابط صمیمی، یکی از مباحثی است که در سالهای اخیر در برخی از مطالعات به آن پرداخته شده است. کاترین آمور در کتاب روانشناسی عشق و نفرت در روابط صمیمی میگوید: « همراهی عشق و نفرت در روابط صمیمی قدمتی تاریخی دارد.» این دو در عین تضاد با یکدیگر رابطه تنگاتنگی دارند.
ازدواج مستحکمترین تجربه در رابطه و طلاق پایان دادن به رابطه است. ممکن است تصور کنید که احساسات عاشقانه در مورد طرف مقابل ثبات دارد، اما همیشه اینگونه نیست و هر رابطه صمیمی ممکن است دچار تغییراتی شود. ممکن است به دلیل بیتوجهی طرف مقابل، احساس عاشقانه شما نسبت به او تبدیل به خشم و حتی در حالت شدید تبدیل به نفرت شود.
توضیح اینکه چگونه عشق و نفرت به صورت همزمان میتواند نسبت به یک فرد احساس شود، سخت است، اما این واقعیت وجود دارد که ما میتوانیم در حین اینکه عاشق یک نفر هستیم، از او متنفر شویم. احتمالاً تا به حال در مورد قتلها یا آسیبهایی که توسط فرد عاشق در صورت بیتوجه و جواب منفی شنیدن از معشوق رخ داده، شنیدهاید. حس نفرت ناشی از ناکامی به صورت خشونت نیز ظاهر میشود.
نقش تأثیرگذار مسائل جنسی و عاطفی را در روابط نباید نادیده گرفت. داشتن رابطه جنسی لذتبخش باعث استحکام بیشتری در رابطه طرفین میشود. در مقابل، نارضایتی جنسی و عاطفی ممکن است باعث از بین رفتن احساسات عاشقانه و گرایش به خیانت شود. هر فردی در ذهن خود تصوری از شریک جنسی ایدئالش دارد.
قبلاً تصور بر این بود که داشتن فانتزیهای جنسی و اشتغال ذهنی افراد به آن، تأثیر نامطلوبی بر روابط طولانی مدت فرد میگذارد، ولی بعد از انجام تحقیقات، مشخص شد که داشتن تخیلات جنسی باعث ایجاد اعتماد به نفس در داشتن روابط جنسی موفق میشود و میتواند آنچه را که فرد از شریک جنسی خود انتظار دارند را مشخص کند.
اگر فرد نسبت به روابط جنسی اکراه داشته باشد و خود را از هرگونه فکر کردن درباره آن منع کند و تمایلات جنسی خود را سرکوب کند، هنگامی که در روابط نزدیک و ازدواج وارد رابطه با شریک جنسیاش شود با مشکلات زیادی مواجه میشود، که اکثر آنها منشأ جسمی ندارد، بلکه به دلایل روانی ایجاد میشوند. البته باید توجه داشت که اشتغال ذهنی به این مسئله نیز مانند هر موضوع دیگر نباید از حالت تعادل خارج شود، زیرا افراط در آن نیز مشکلات خاص خودش را به همراه خواهد داشت.
تنها 29 در صد از زنان در طول رابطه جنسی به ارگاسم میرسند و بسیاری از مردان درباره به ارگاسم رساندن زنان چیزی نمیدانند. برای اینکه شرکای جنسی، رابطه جنسی خوبی داشته باشند، باید یکدیگر را درک کنند. ابتداییترین سطح، شناخت آناتومی شریک جنسی است. یادگیری در مورد بدن شریک جنسی، اولین قدمی است که میتوان در جهت تجربه رابطه جنسی خوشایند برداشت. لذت جنسی در روابط عاشقانه بسیار با اهمیت است و باید از ویژگیها و ظرافتهای بدن یکدیگر آگاه باشند.
طبق تحقیقات انجام شده، برخی از روابط که صرفاً به دلیل کشش جنسی آغاز میشوند، دوام چندانی نخواهند داشت. در اینگونه روابط، عشق و دلبستگی به یکدیگر وجود ندارد. معمولاً افراد در روابط، سریع پیش میروند و به سرعت نیز از یکدیگر دلزده میشوند.
برعکس روابطی که علاوه بر میل جنسی، برمبنای صمیمت و تعهد شکل میگیرند، دارای ارزش بالایی هستند. دو نفر که به یکدیگر عشق و علاقه دارند و بین آنها احساس عمیقی وجود دارد، خواهان تداوم رابطه، ازدواج و تشکیل زندگی مشترک هستند.
در ایران به دلیل محدودیتها در روش تحقیق و عدم توجه روانشناسان به اهمیت موضوع، مطالعه بومی کمی در خصوص رابطه مسائل جنسی با استحکام روابط، بهخصوص روابط زناشویی صورت گرفته است. این در حالی است علت بسیاری از طلاقها و خیانتها نارضایتی از روابط جنسی و زناشویی است. از دیگر عواملی که باعث بروز خیانت میشود میتوان به موارد زیر اشاره کرد :
عدم بلوغ فکری : فردی که از نظر بلوغ فکری به حدی نرسیده است که نیازهای جنسیاش را در چارچوب امن و مطمئن زناشویی تأمین نماید، اغلب به دنبال انحرافات جنسی و خیانت میرود. این افراد به اشتباه تصور میکنند که بعد از خیانت، میتوانند تصمیمات جدیدی برای حفظ رابطه زناشویی خود بگیرند؛ در حالیکه ماجرای خیانت مثل باتلاقی، زندگی زناشویی را در خود فرو برده و از بین میبرد.
تصور داشتن رابطه فرازناشویی به عنوان مُسکن: گاهی مشکلات و معضلات اقتصادی، اجتماعی و شخصیتی سبب شکلگیری رابطههای خیانتآمیز میشود.
احساس نارضایتی از خود: در برخی از موارد، افراد به دلیل احساس نارضایتی در خصوص شخصیت ظاهری و باطنی خود، نوعی خلأ در زندگی خود احساس میکنند. عدم اعتماد به نفس و تصورات اشتباه مربوط به قیافه، لباس، وضع اقتصادی و اجتماعی، باعث میشود که این افراد در درون خود، احساس ضعف و حقارت داشته باشند و با ورود به روابط دیگر و تلاش برای گرفتن تأیید از شریک جدید، در صدد جبران کمبودهای عاطفی، حس حقارت و افزایش اعتماد به نفس باشند.
طلاق عاطفی: در موارد متعددی، افراد ادامه زندگی مشترک با همسر را امری نشدنی و رنجآور تلقی میکنند. در این موارد طرفین به دلیل ناآگاهی و شناخت ناکافی از احترام دو جانبه در زندگی مشترک، دچار طلاق عاطفی میشوند و قبل از اینکه از تصمیم خود در خصوص جدایی و اتمام زندگی مشترک با همسرشان صحبت به میان آورند، به دنبال انتخاب شریک جدیدی برای زندگی زناشویی و آیندهیشان میباشند.
تجارب تلخ و دردناک دوران کودکی: ممکن است فرد در سنین کودکی دچار مشکلات و آزردگیهای متفاوتی مثل: کم توجهی والدین، سوءاستفاده جنسی و اذیت و آزار عاطفی شده باشد. حل نشدن این مشکلات در دوران کودکی، تبعات خود را به زندگی زناشویی این اشخاص وارد میکند.
خودخواهی و تنوعطلبی: بعضی از افراد خیانت و برخورداری از لذت جنسی را حق خود قلمداد مینمایند و هیچ ارزشی برای تعهدات اخلاقی و مذهبی و قداست ازدواج و پیمانهای مربوط به آن قائل نیستند و حتی اهمیتی به آسیبهای روانی و اجتماعی که به همسرانشان وارد میکنند، نمیدهند و لذت جنسی و رابطههای گوناگون را بر هر چیزی ترجیح میدهند.
سخن آخر
با وجود اینکه مطالعات زیادی در مورد موضوع عشق از دیدگاههای مختلف انجام شده است، هنوز بسیاری از جنبههای آن بر ما آشکار نیست. اینکه چه عواملی باعث میشود که از میان همهی گزینههای موجود، یک نفر را به عنوان سوژه عشق خود برگزینیم و همهی انرژی و توانایی خود را برای بهدست آوردن آن صرف کنیم، سوألی است که پاسخی قطعی برای آن وجود ندارد.
در هر حال اینکه مقوله عشق را از زبان و نظرگاه افراد مختلف مرور کنیم در درک نقاط اشتراک و همذاتپنداری با دیگر افرادی که این تجربه را داشتهاند خالی از لطف نیست. بهعلاوه همه ما گاهی در انتخاب موضوع عشق، یا واکنشهایی که در دوران عاشقی داشتهایم دچار خطاها و اشتباهاتی شدهایم، هر چه آگاهی ما در این حوزه بیشتر باشد میتوانیم به نتایج بهتری دست پیدا کنیم. .شما به موضوع عاشقی چگونه نگاه میکنید؟ لطفاً دیدگاههای خود را با کاربران ایران مدیر به اشتراک بگذارید.
منابع
مقاله زیبا و جامعی بود ممنون از شما