عزت نفس؛ من ارزشمندم؟!
عزت نفس یعنی احساس ارزشمندی کردن. حس ارزشمندی، حسی درونی است و به وجود آمدن آن از دوران کودکی ما آغاز میشود.
من احمقم یا باهوش؟ مدیر با لیاقتی هستم یا بیکفایت؟ دوستداشتنی هستم یا نفرتانگیز؟ زیبا هستم یا زشت؟ همیشه شکست میخورم یا موفق میشوم؟
تابهحال به این سؤالات فکر کردهاید؟! جزو کسانی هستید که دائماً خودتان را سرزنش میکنید؟ آیا همیشه نقاط ضعفتان را میبینید؟ آیا قوانینی در ذهنتان دارید که اگر اجرا نشوند، به هم میریزید؟
ایران مدیر در این مقاله به تعریف عزت نفس که یکی از ملزومات زندگی هر فردی است میپردازد. شما در این مقاله با تاریخچه، تعریف عزت نفس، مؤلفهها، فواید، اهمیت آن در زندگی مدیران و درنهایت آموزش افزایش عزت نفس آشنا میشوید.
میتوانیم با یک معما شروع کنیم… «آنچه همه میخواهند، اما هنوز کسی کاملاً مطمئن نیست که آن چیست؟ چهکاری انجام میدهد؟ یا در کجا میتوان آن را یافت؟»
پاسخهای زیادی میتوان به این معما داد، اما یکی از پاسخهای احتمالی به این سؤال «عزتنفس» است. مفهومی است که اهمیت آن در زندگی فردی و اجتماعی همه افراد غیرقابلانکار است.
مفهومسازی و ارزیابی عزت نفس چیست؟
عزتنفس مفهومی است که در فرهنگعامه و محافل دانشگاهی موردتوجه قرارگرفته است؛ روانشناسان و پژوهشگران دیدگاههای گوناگونی نسبت به کارکردها و مزایای آن دارند.
اصطلاح عزتنفس توسط محققان مختلف به طرق مختلف مورداستفاده قرار میگیرد. در نگاه برخی از روانشناسان، عزت نفس بالا برای عملکرد انسان ضروری است و به زندگی معنا میبخشد. در مقابل عدهای دیگر ارزش کمی برای آن قائل هستند. در بین این دو نگاه افراطی، نیز نظرات بسیاری وجود دارد. گستردگی تعریف عزت نفس میتواند ناشی از کاربردهای گوناگون این مفهوم باشد. بهطورکلی کاربرد مفهوم آن در سه دسته قابل تقسیمبندی است.
1. عزت نفس جهانی
تعریف عزت نفس مفهومی پایدار است. در این دیدگاه محققان آن را برای اشاره به یک متغیر شخصیتی به کار میبرند و منظورشان از این مفهوم این است که مردم بهطورکلی چه احساسی نسبت به خودشان دارند. در این رویکرد برخی محققان از رویکرد شناختی استفاده میکنند و عزت نفس جهانی را بهعنوان یک تصمیمی در مورد ارزش خود در نظر میگیرند و برخی دیگر آن را بهعنوان احساس محبت نسبت به خود تعریف میکنند.
2. احساس نسبت به ارزش خود
در این مورد برای اشاره به واکنشهای ارزیابی فرد در برابر وقایع معتبر استفاده میشود و به حوزههایی اشاره دارد که موجب تقویت عزت نفس و یا کاهش آن میشود. برخی از وقایع موجب تقویت عزت نفس افراد میشود و برخی از اتفاقات ممکن است موجب آسیب و کاهش آن شود.
با توجه به ارزیابی فرد از خود در موقعیتهای مختلف، ممکن است احساس رضایت از خود کند و یا احساس تحقیر داشته باشد. تفاوت این دیدگاه با عزتنفس جهانی در این است که عزت نفس جهانی همچنان ادامه دارد درحالیکه احساس فرد نسبت به ارزشهای خود موقتی است.
3. خود ارزشیابی
عزت نفس بهعنوان روشی که افراد تواناییهای مختلف خود را ارزیابی میکنند نیز مورداستفاده قرار میگیرد. برای مثال فردی ممکن است با توجه به موفقیتهایی که در ورزش داشته باشد از عزت نفس بالایی در ورزش برخوردار باشد؛ و یا با توجه به شکستهایی که در برقراری رابطه اجتماعی داشته از عزت نفس پایین در روابط اجتماعی رنج ببرد.
در اینجا میتوان از مفهوم اعتمادبهنفس و یا خودکارآمدی نیز استفاده کرد. درواقع، بسیاری از مقیاسهایی که عزت نفس را ارزیابی میکنند شامل خرده مقیاسهایی است که خودارزیابیها را در دامنههای مختلف اندازهگیری میکنند. با این نگاه افراد در مناطق مختلف دارای عزتنفس متفاوتی هستند.
پژوهشهای گستردهای در حوزه عزتنفس با روشهای کمی و کیفی انجام میشود. در تمام این پژوهشها، لازم است ابتدا تعریف عزت نفس ارائه شود و بر اساس تعریف بیانشده موردبحث و سنجش قرار گیرد.
یکی از تقسیمبندیهایی که در حوزه تعریف عزت نفس وجود دارد ماهیت یکبعدی و یا چندبعدی این مفهوم است. بهطورکلی دیدگاههایی یکبعدی و چندی بعدی نسبت به ماهیت آن وجود دارد. بدیهی است یک دیدگاه چندبعدی نسبت به آن که شامل مؤلفههای خاصی از خودپنداری و عزت نفس است، مفیدتر از یک دیدگاه یکبعدی است.
عزت نفس بهینه چیست؟
شناسایی ویژگیهای عزتنفس مطلوب حائز اهمیت است. این که در زندگی ما چه نتایجی به همراه دارد و درنهایت ما با داشتن آن به دنبال چه هستیم؟
همه افراد میخواهند برای رسیدن به مهمترین اهداف خود تلاش کنند. تلاش در راه رسیدن به هدف، نیازمند انگیزه، تعهد و اشتیاق است.
برای دستیابی به هدف (اهداف فردی، اجتماعی، اقتصادی و …) افراد میبایست مسیری طولانی را طی کنند. در طی این مسیر فرد میبایست نسبت به نقاط قوت و ضعف خود و موانعی که با آن روبهرو است واقعبین باشد؛ و میبایست نقاط ضعفی را که در تحقق اهدافشان دخالت میکند برطرف کنند.
حال در راه رسیدن به این هدف و کسب موفقیت، عزت نفس چه زمان میتواند بهینه باشد و برای فرد کاربرد داشته باشد؟
میتوان گفت زمانی آن میتواند برای فرد بهینه باشد که برای شخص نگرانی ایجاد نکند. این مفهوم را میتوان با یک مثال بهصورت واضحتر توضیح داد.:
بهعنوانمثال، کارمندانی که معتقد هستند ارزش آنها بستگی به هوشمند بودن دارد، میخواهند باهوش باشند و غالباً در سازمان یا تیمهای کاری خود نگران ارزیابی دیگران نسب به «باهوش بودن» خود هستند.
این کارمندان اغلب مشتاقانه آنچه را که میدانند بیان میکنند، اما تمایلی به درخواست کمک ندارند. آنها وقتی یک مطلب را نمیدانند و یا مبحثی را درک نمیکنند از دیگران پرسشی نمیکنند که مبادا نگاه دیگران نسبت به «باهوش بودن» آنها تغییر کند.
درنتیجه، اگرچه این کارمندان ممکن است، در کوتاهمدت، تصویری از باهوش بودن و درک همهچیز را در دیگران ایجاد کنند، اما عدم تمایل آنها برای آشکار کردن سؤالات و مشکلات میتواند یک مسیر نزولی برای آنها ایجاد کند؛ و گاهی اوقات نتایجی منفی به همراه دارد. درازمدت، این کارمندان نه باهوش هستند و نه باهوش به نظر میرسند.
بهطورکلی، هنگامیکه مردم با نگرانی در مورد «ارزش خود» میاندیشند، عملکرد آنها نتایجی را به همراه دارد که برخلاف آن چیزی است که مطلوب فرد بوده است.
بهطور خلاصه میتوان گفت: در عزت نفس مطلوب و بهینه دلیل فرد فاقد نگرانی نسبت به «ارزش خود» هست. حتی میتوان گفت، اعتمادبهنفس مطلوب ممکن است در شرایطی حاصل شود که تمرکز افراد بر کسب عزت نفس نباشد؛ یعنی فرد بهجای اینکه در افزایش عزت نفس خود تمرکز داشته باشند، فارغ از توجه به سطح آن در راه هدف خود بیشتر تلاش کند، خدمت بهتری ارائه دهد و پیشرفت کند.
عزتنفس بهینه ممکن است توسط اهدافی بزرگتر تقویت شود، اهدافی که برای دیگران و همچنین خود فرد خوب است. این اهداف جایگزین لازم نیست اهداف نوعدوستانه یا اهداف «خوب» به معنای اخلاقی باشد. اهدافی که دیگران را شامل میشوند، بهاحتمالزیاد نیازهای اساسی انسان برای استقلال، یادگیری و وابستگی را برآورده میکنند و سلامت روحی و جسمی را تقویت میکنند و بدون آنکه شخص نگران ارزش خود باشد موجب افزایش اعتمادبهنفس در فرد میشود.
تاریخچه عزت نفس چیست؟
عزتنفس برای بقا و سلامت روانی انسان حیاتی است. همه افراد صرفنظر از جنسیت، سن، زمینه فرهنگی، تحصیلات، شغل و … نیازمند عزت نفس مطلوبی میباشند. عزت نفس بر همه سطوح زندگی اثر میگذارد. بر بسیاری از ویژگیها چون شناسایی نقاط قوت و استعدادها، خلاقیت، آفرینندگی، پیشرفت و… تأثیر بسزایی دارد. مفهوم آن اولین بار در اواخر قرن 19 میلادی توسط ویلیام جیمز مطرح شد. او نخستین فردی بود که یک تعریف شفاف و علمی از خود ارائه کرد. بر اساس نظر او، احساسات انسان درباره خودش از تعامل او با دیگران به وجود میآید. از نظر جیمز عزت نفس، از نسبت موفقیتها (اعمال انجامشده) به مقاصد (اهداف و ارزشها) ایجاد میشود. طبق این نظر عزت نفس سازهای پویاست که قابل دستکاری است.
تعریف عزت نفس
ناتانیل برندن تعریف عزت نفس را متشکل از دو بخش میداند. یکی داشتن حس اطمینان در برخورد با چالشهای زندگی و دیگری احساس صلاحیت داشتن برای رسیدن به خوشبختی (احترام به خود).
تعریف عزت نفس از نظر راجرز (1959) عبارت است از ارزیابی و ارزشیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خود و نوعی قضاوت شخص نسبت به ارزشمندی وجودی خویش هست. این صفت خاصیتی عمومی است و در همه انسانها وجود دارد و یک حالت ثابت و دائمی دارد.
کوپر اسمیت (1967) تعریف عزت نفس را ارزشیابی فرد از خود میداند که بیانگر نگرشی از موافقت و پذیرش و یا عدم موافقت نسبت به قابلیتها، اهمیت، موفقیت و ارزش خود هست که معمولاً فرد این ارزشیابی را حفظ میکند. بهطور خلاصه، آن یک قضاوت شخصی از باارزش بودن است که با نگرشهایی که فرد راجع به خودش دارد، نشان داده میشود و یک تجربه فاعلی است که فرد از طریق گزارشهای کلامی و دیگر تجلیات رفتاری ابراز میکند.
مازلو (1970) از عزت نفس بهعنوان یک نیاز یاد کرده و بیان میکند که: همه افراد جامعه ما (بهغیراز برخی بیماران) به یک ارزشمندی ثابت و استوار و معمولاً عالی از خودشان، به احترام به خود یا احترام به دیگران تمایل یا نیاز دارند.
گلوتوا و ویلهلم (2014) معتقد است مقدار ارزشي كه ما به خود نسبت میدهیم عزت نفس ناميده میشود، به عبارت دقيقتر تعریف عزت نفس مقدار ارزشي است كه ما فكر میکنیم ديگران براي ما بهعنوان يک شاخص قائل هستند.
ارتباط عزت نفس با سایر رفتارهای سازگار و ناسازگار اجتماعی
تحقیقات در رابطه بین عزتنفس و رفتارهای ناسازگار مانند بزهکاری، سوءمصرف مواد مخدر و الکل نشان میدهد که تحلیلهای ساده از آن بهعنوان علت چنین رفتارهای خاص دیگر توجیهپذیر نیست و نباید ادامه یابد.
تجزیهوتحلیل عزتنفس و سازگاری روانشناختی به دلیل اینکه با سایر عوامل زمینهای درگیر در این رفتارهای خاص در تعامل هستند، ممکن است هنوز هم به تحلیلهای تجربی معتبر با پیامدهای عملی منجر شوند؛ اما میبایست از تحلیلهای ساده گرایانه که نشانگر پیوند علّی مستقیم و قوی بین عزتنفس و رفتارهای ناسازگار اجتماعی هستند اجتناب کنیم.
در بسیاری از موارد، عزت نفس بالا با دیگر رفتارهای سازگار و مثبت همراه است. برای مثال افرادی که دارای عزت نفس بالا هستند، واجد بسیاری از ویژگیهای روانی و رفتاری مثبت هست؛ در بسیاری از این افراد روان رنجوری، افسردگی، اضطراب و استرس پایین است و رضایت از زندگی خودکارآمدی و خوشبینی که ویژگیهای مثبت میباشند در سطح بالایی قرار دارد؛ اما در مواردی هم عزت نفس بالا در بعضی از افراد با رفتارهای ناسازگار مانند خودشیفتگی و عزتنفس ناپایدار یا غیرمعتبر همراه است؛ بنابراین میبایست به هنگام سنجش آن، از مدلهای پیچیدهتر استفاده کرد که توانایی سنجش ابعاد مختلف آن و رفتارهای سازگار/ناسازگار اجتماعی را داشته باشد.
ریشه نیاز ما به عزت نفس کجاست؟
ما نمیتوانیم عزتنفس را درک کنیم مگر آنکه بدانیم چرا بهعنوان یک انسان به آن نیاز داریم. این احساس در حیوانات وجود ندارد اما برای انسان سؤالاتی از قبیل آیا من کافی هستم؟ آیا میتوانم به خودم اطمینان کنم؟ آیا شایسته احترام هستم؟ و… مکرراً ایجاد میشود.
نیاز ما به عزتنفس ناشی از دو حقیقت اصولی است:
1) برای بقای خود و چیره شدن بر محیط به استفاده از آگاهی نیاز داریم
2) درست استفاده کردن از آگاهی خودبهخود اتفاق نمیافتد و نیاز به انتخاب ما دارد.
منبع اصلی عزتنفس درون ماست
مؤلفههای عزتنفس از رویکرد شناختی در روانشناسی
روانشناسی عزت نفس از دو مؤلفه اصلی که به هم مرتبط هستند تشکیل میشود:
- بخش اول باور به توانمندی خود یا خودکارآمدی: یعنی فرد برای رسیدن به اهدافش در زندگی از توانمندی لازم برخوردار است و به دیگران برای ارضا نیازها و خواستههایش وابسته نیست و با هر چالشی که در زندگی سر راهش قرار بگیرد، میتواند مقابله کند
- بخش دوم احساس ارزشمندی است: یعنی فرد بدون اینکه خودش را با اطرافیانش مقایسه کند و صرفنظر از چگونگی قد، وزن، تحصیلات، ثروت و … خودش را موجودی ارزشمند و شایسته احترام میشناسد. هر انسانی به خاطر ماهیت انسان بودنش واجد احترام است و باید انتظار این را داشته باشد که با احترام با او رفتار شود و از طرف دیگر فرد دارای عزتنفس وقتی باور به ارزشمندی خویش دارد، برای دیگران هم صرفنظر از ویژگیهای ظاهری و باطنی و … احترام قائل است و معتقد است که دیگران هم توانایی و شایستگی رسیدن به نیازها و اهدافشان را دارند و فرد نباید آنها را مسخره و تحقیر کند.
مولفههای عزت نفس از دیدگاه جامعهشناسی
پنج مؤلفه از دیدگاه جامعنگر اینرونر در ذیل بررسی شدهاند:
1) امنیت
امنیت از اساسیترین نیازهای زیربنایی بشر است. احساس اطمینان داشتن یعنی موردحمایت قرار گرفتن توسط دیگران. این مؤلفه بسیار مهم است، از آن نظر که پایهای است که بر اساس آن مؤلفههای دیگر عزتنفس شکل میگیرند. احساس امنیت باعث میشود که ما بتوانیم در محیطی امن به پرورش تواناییها و استعدادهایمان بپردازیم. اگر احساس ایمنی نکنیم، ترس باعث میشود به کشف خودمان نپردازیم و شناختی از آنچه به رشد و موفقیتمان کمک میکند، پیدا نکنیم. در سایه امنیت میتوانیم به اهدافمان برسیم.
2) خودپذیری
فرد خودش را دوست دارد و میپذیرد. افرادی که خودپذیری قویای دارند، احساس شایستگی و کفایت میکنند و افرادی که خودپذیری ضعیفی دارند یعنی خودشان را دوست ندارند احساس عدم توانایی در انجام امور میکنند. خودپذیری باعث میشود جنبههایی از خودمان را که دوست نداریم انکار نکنیم بلکه نسبت به آن ویژگیها آگاه باشیم و برای رشد شخصیتمان بر روی آنها کار کنیم.
3) پیوند جویی
پیوند جویی به معنای تعلق داشتن است. افرادی که احساس پیوند جویی میکنند، به راحتی با دیگران رابطه برقرار میکنند. در مقابل افرادی که احساس پیوند جویی ضعیفی دارند و احساس این را دارند که به کسی و جایی تعلق ندارند، دچار احساس بیگانگی و انزوا میشوند. اینکه ما علاقه داشته باشیم با دیگران در ارتباط باشیم، باعث تعاملی با کیفیت و همراه با رضایت میشود.
4) شایستگی
شایستگی به معنای احساس کارایی و موفق شدن در امور است. افرادی که واجد احساس شایستگی هستند، میتوانند با هر شرایطی مواجه شوند. در مقابل افرادی که احساس شایستگی نمیکنند از روبهرو شدن با چالشها گریزانند. اگر ما احساس شایستگی داشته باشیم، باور داریم که در کارها میتوانیم موفق باشیم و همین مسئله در رسیدن به موفقیت تأثیرگذار است اما اگر احساس شایستگی نداشته باشیم و دائماً به این فکر کنیم که بیکفایت هستیم، نتیجه تلاشهایمان قطعاً شکست است.
5) تعهد
تعهد به معنای احساس مسئولیت کردن در قبال پیامدهای تصمیمات خود است. فرد اهداف واقعبینانه و قابل حصولی انتخاب کند و برای دستیابی به آنها متعهد باشد. اگر متعهد باشیم بهسرعت از ناکامیها دلسرد نمیشویم و مسیر رشد و ارتقا را ادامه میدهیم ولی اگر متعهد نباشیم از کوچکترین دشواریها نمیتوانیم عبور کنیم. تعهد باعث رها نکردن اهداف و خواستهها میشود.
تفاوت بین خودپنداری و عزت نفس چیست؟
غالباً این دو مفهوم به یک معنی بهکاربرده میشوند ولی این دو مفهوم باهم متفاوت هستند.
خودپنداری مجموعهای از عقاید فرد درباره خودش است. به نوعی توصیف فرد از خودش است. مثلاً اینکه چشم کسی آبی است، خودپنداری است. در خودپنداری قضاوتی صورت نمیگیرد اما اگر مبنای ارزشیابی و قضاوتی پیدا کند عزتنفس گفته میشود. مثلاً اینکه چشم آبی جذاب نیست.
تفاوت عزت نفس و اعتماد به نفس در چیست؟
این دو واژه ارتباط و همپوشانی زیادی با یکدیگر دارند و در کتابها و نظریات مختلف، تعاریف گوناگونی از آنها ارائهشده است. برای تفاوت عزت نفس و اعتماد به نفس باید بگوییم که در تعریف عزت نفس بر روی ارزش وجودی تأکید میشود اما در اعتمادبهنفس، در باور به توانمندیها در انجام امور تأکید میشود؛ بهعبارتدیگر فرد تا چه اندازه میتواند عملکرد موفقیتآمیزی در رفتارهای خاصی داشته باشد. همچنین ممکن است فردی مدیر موفقی باشد اما احساس ارزشمندی نکند. در اعتمادبهنفس فرد خود را دارای توانمندی در بعضی حوزهها میداند و در سایر حوزهها ممکن است اینگونه نیندیشد.
برای مثال ممکن است فردی در سخنرانی کردن اعتمادبهنفس بالایی داشته باشد ولی در آشپزی کردن اعتمادبهنفس پایینی داشته باشد اما در عزت نفس، فرد باید در همه شرایط زندگی (موفقیتها و شکستها) خود را دوست بدارد و ارزش و احترام برای خودش قائل باشد. عزتنفس سالم زیربنای اعتمادبهنفسی است که در سالهای بعد شکل میگیرد. ارزش قائل شدن و دوست داشتن خود در احساس کارایی و توانایی ما اثرگذار است.
اهمیت عزت نفس چیست؟
عزت نفس یکی از عوامل مهم رشد و شکوفایی انسان است. به دلیل اهمیت بالایی که سطح آن در هر فرد برای سلامت روانی او دارد، روانشناسان زیاد به آن پرداختهاند و در چند دهه اخیر تحقیقات زیادی در مورد آن صورت گرفته است. عزتنفس بر روی همه جنبههای وجودی ما تأثیر میگذارد؛ نحوه کار کردنمان، نحوه ارتباط برقرار کردنمان، طرز رفتار ما با دیگران، انتخاب همسر، تربیت فرزندان، میزان موفقیتمان و … .
عزتنفس سالم با رفتار منطقی، واقعهگرایی، فراست، خلاقیت، استقلال، انعطافپذیری، تواناییهای قبول تغییر، تمایل به اذعان اشتباهات و همکاری و تعاون در ارتباط مستقیم است. هرچه قویتر و سالمتر باشد، برای برخورد با مشکلات در زمینه زندگی خصوصی و شغلی، آمادگی بیشتری داریم. سریعتر میتوانیم بعد از شکستها و زمین خوردنها به پا خیزیم و نیرو و انگیزه بیشتری برای شروعی دوباره پیدا کنیم.
میزان ارزشی که فرد برای خودش قائل است تأثیر چشمگیری در پویایی درونی فرد دارد. اکثر صاحبنظران ارزیابی مثبت از خود را بهعنوان عاملی حیاتی در سازگاری عاطفی و اجتماعی افراد میدانند.
عزتنفس سالم باعث میشود به دیگران احترام بگذاریم و برایشان ارزش قائل باشیم، درنتیجه این موضوع باعث میشود افراد مقابل نیز با احترام با ما برخورد کنند. همچنین رفتار کردن با دیگران بهصورت منصفانه را نیز سبب میشود زیرا آنها تهدیدی علیه ما برای آسیبزدن محسوب نمیشوند.
تشویق و تائید دیگران عزتنفس را به وجود نمیآورد
نظریات دانشمندان
نظریه کوپر اسمیت
کوپر اسمیت از افرادی است که نام او با عزتنفس عجین شده است. او پژوهشهای زیادی درباره آن انجام داده است و معتقد است که افراد دارای عزتنفس بالا تفاوتهای زیادی با افراد دارای عزتنفس پایین دارند. افراد با عزتنفس بالا، وقتیکه شکست میخورند کمتر به هم میریزند، استرس و تنش کمتری را تجربه میکنند، بیشتر پذیرای انتقاد هستند، هدفهای بزرگی در زندگیشان دارند، احساس کنترل بیشتری بر جنبههای زندگیشان دارند و کمتر احساس ضعف و درماندگی میکنند. ابراز وجود ویژگی بارز افراد با عزتنفس بالا است، آنها میتوانند بهطور مؤثر در گروههایی که عضو هستند اعمال نظر کنند و اهداف آن گروه را پیش ببرند.
این افراد همرنگی با جماعت را فقط در صورتی قبول میکنند که با عقیده و مشاهدات خودشان هماهنگ باشد، توانایی مقابله با فشارهای اجتماعی را دارند و بهطور مستقل فکر میکنند، این افراد خودباوری زیادی دارند و اطمینان داند که میتوانند اهدافشان را پیگیری کنند و روبهجلو گام بردارند. آنها در جنبههای مختلف زندگی میل به موفقیت دارند.
آنها فقط به خودشان فکر نمیکنند و کمتر درگیر مشکلات جسمانی ازجمله خستگی مفرط، مشکلات قلبی و … میشوند. تمایل بیشتری به جستجو و کندوکاو نسبت به محیط پیرامونشان دارند، آنها به توانایی خودشان در حل کردن مسائل مختلف ایمان دارند، باور به این دارند که دیگران آنها را میپذیرند و دیدگاه و نگرششان نسبت به خودشان مثبت است و بهطورکلی افراد شایسته و با کفایتی هستند.
در مقابل افرادی که عزتنفس پایینی دارند، از بیان ایدههای جدید میترسند، آنها به خودشان مطمئن نیستند، از عصبانی شدن دیگران میترسند و ابراز وجود کمتری دارند، کمرو و خجالتی هستند و انزوا گزینی را به شرکت در فعالیتهای مختلف ترجیح میدهند. آنها درگیریهای ذهنی زیادی دارند و احساس ناراحتی بیشتری میکنند، آنها ناامید و مأیوس هستند، نمیتوانند نقاط ضعفشان را بررسی کنند و با آنها مقابله کنند. ارتباطات اجتماعی این افراد ضعیف است و کمتر میل به تعامل دارند، برای دنبال کردن اهدافشان تلاش نمیکنند و سریع احساس شکست میکنند.
ازنظر او چهار عامل برای دستیابی به عزتنفس ضروری هستند:
او احترام، پذیرفته شدن و علاقه و محبتی که فرد از دیگران دریافت میکند را بهعنوان اولین عامل میداند. دومین عامل ازنظر او، دستاوردها و موفقیتهایی است که در زندگی به آنها دست پیدا کرده است. سومین عامل از نظر او، ارزشها و قاعدههایی است که فرد بر اساس آنها اتفاقاتی که میافتند را تعبیر و تفسیر میکند، برای مثال اگر فرد در آزمون زبانش نمره قبولی را کسب نکند، از نظرش اتفاق بسیار ناگواری روی داده است؛ زیرا نمره قبولی در امتحان جزو قاعدههای ذهنی اوست و در این شرایط قاعده ذهنی او به هم میخورد. عامل چهارم، نحوه پاسخ دادن فرد به از دست دادن ارزش است؛ یعنی اگر فردی به او بیاحترامی کرد، چه احساسی پیدا میکند و چه رفتاری از خود نشان میدهد.
نظریه مازلو
مازلو برای طبقهبندی نیازهای انسان، هرمی پنج طبقهای معرفی میکند به نام هرم مازلو و در سطح چهارم از احترام به خود یا عزتنفس نام میبرد که شامل تمایل به تسلط، اطمینان، استقلال، آزادی، توانمندی، کفایت و شایستگی است. او معتقد است وقتی سه نیاز اول (نیازهای فیزیولوژیک، نیاز به امنیت و نیاز به تعلق و دوست داشتن) برآورده شوند، در حالتی قرار میگیریم که نیاز به احترام در ما برانگیخته میشود. ما نیاز داریم که برای خودمان ارزش و احترام قائل شویم و از طرف دیگر نیاز داریم که دیگران نیز به ما احترام بگذارند. زمانی که این نیازها ارضا شوند، فرد احساس قابلیت و ارزشمندی و مؤثر بودن میکند و اگر این نیازها برآورده نشوند، فرد احساس حقارت، درماندگی، ضعف و دلسردی و ناامیدی میکند.
نظریه ویلیام جیمز
جیمز بر این باور است که از زمانی که فرد در اجتماع و برقراری ارتباط با دیگران قرار میگیرد، تصور فرد از خودش شروع به شکلگیری میکند. فرد وقتی به دنیا میآید، دیگران شروع به بازخورد دادن از همان ابتدا میکنند و از آن زمان تصور و نگرش فرد نسبت به خودش شکل میگیرد. جیمز معتقد است آرزوها و ارزشهایی که هر فرد برای خودش دارد، در اینکه خود را بهصورت مثبت ارزیابی میکند یا منفی اهمیت زیادی دارد.
نظریه جرج مید
نظریه مید بهگونهای است که معتقد است فرد باورها، ارزشها و نگرشهای افراد مهم در زندگیاش را درونی میکند. او به مشاهده رفتارها و دیدگاههای آنها میپردازد و در بیشتر موارد آنها را بدون بررسی و شناخت قبول میکند و طوری رفتار میکند که انگار برای خودش هستند. نگرش و دیدگاهی که فرد در دوران کودکی کسب میکند همسو با دیدگاهها و نظرات افراد مهم در زندگیاش هستند. واکنشهایی که دیگران به او نشان میدهند و ارزش و احترامی که برایش قائل هستند همان چیزی است که او برای خودش در نظر میگیرد و قائل میشود. هرچه که دیگران به او نسبت دهند او باور میکند، اگر درباره موضوعاتی طرد شود و یا با او بدرفتاری شود، خودش هم همان رفتار را انجام میدهد و جنبههایی از خودش را انکار و طرد میکند. درنتیجه بازخوردهایی که فرد از محیط بیرونی میگیرد بسیار حائز اهمیت هستند.
دیدی که فرد نسبت به خودش پیدا میکند، در زندگیاش بسیار تأثیرگذار است. مید معتقد بود که جامعه معیارهایی را برای افرادش تعیین میکند و باعث شکلگیری و تقویت عزت نفس او میشود. او انسان را جزیرهای تنها نمیداند که از محیط اجتماعیاش جداگانه ارزیابی شود. اگر با فرد احترامآمیز رفتار شود، او نیز برای خودش احترام قائل میشود و اگر ارزش وجودی او نادیده گرفته شود او نیز برای خویش ارزشی قائل نمیشود. بهطورکلی میتوان گفت رفتار افراد مهم در زندگی فرد قسمت کلیدی و مهمی در نظریه مید هست.
نظریه ناتانیل برندن
از نظر برندن، هم عوامل بیرونی بر عزتنفس تأثیر میگذارند، هم عوامل درونی. عوامل درونی شامل ارزشها، باورها و رفتارهای فرد هستند و عوامل بیرونی که همان عوامل محیطی هستند شامل والدین، فرهنگ، جامعه و … میشوند. عزت نفس تجربهای است که در عمق وجود اشخاص قرار دارد و نحوهای است که ما در مورد خودمان میاندیشیم و احساس میکنیم، چیزی نیست که دیگران بخواهند در مورد آن برای ما تصمیم بگیرند.
به عقیده او ویژگیهای زیر را دارد:
1) واقعبینی: به معنای احترام گذاشتن به واقعیتها است. افراد دارای عزتنفس سالم از واقعیتها چشمپوشی نمیکنند. آنها واقعیتها را میبینند و بر اساس آنها تصمیمگیری میکنند. وقتی فرد نتواند بین واقعیتها و امور غیرواقعی تمایزی قائل شود، نمیتواند با رویدادها و پستی بلندیهای زندگی برخوردی سازگارانه و معقول داشته باشد.
2) خلاقیت: افراد دارای عزت نفس به خلاقیت و نوآوری توجه میکنند و علاقهمند هستند. آنها میتوانند دیدی تازه به موضوعات و مسائل داشته باشند و آنها را بهگونهای متفاوت به وجود بیاورند.
3) استقلال: افراد دارای عزتنفس در ارائه نظرات و دیدگاههایشان مستقل عمل میکنند و نسبت به آنها مسئولیتپذیر هستند.
4) انعطافپذیری: انعطافپذیری بدان معنی است که فرد توانایی کنار آمدن با تغییرات محیطی را بهراحتی داشته باشد. زمانی که در شرایط تغییری باید حاصل شود، رها نکردن گذشته نشانه مطمئن نبودن به خود است. عدم انعطافپذیری معمولاً به این دلیل است که ذهن نمیتواند به خود اعتماد کند تا با شرایطی که جدید و ناآشناست روبهرو شود. تجربه کردن موقعیتهایی جدید نیازمند عزتنفس کافی است.
5) توانایی روبهرو شدن با تردید: کسی که دارای عزت نفس است میتواند با شک و دودلیهایش روبهرو شود و واقعیت را نادیده نگیرد. عزتنفس سرعت واکنش را افزایش میدهد ولی تردید و دودلی را کاهش میدهد.
6) تمایل به اعتراف و اصلاح اشتباهات: کسی که عزتنفس دارد، از اینکه بگوید اشتباه کردم ترسی ندارد. انکار و نپذیرفتن اشتباهات به علت حس ناامنی، ترس، بیکفایتی و شرم است. همه اشتباه میکنند و پذیرفتن اشتباهات باعث رشد شخصیت میشود. وقتی اشتباهات پذیرفته شوند، پیدا کردن راهحلها نیز آسانتر میشود.
7) نوعدوستی و تعاون: همدردی و همدلی در افراد دارای عزتنفس فراوان دیده میشود. آنها به دیگران علاقه و توانایی درک افراد را دارند.
6 رکن اساسی عزت نفس از نظر ناتانیل برندن
1-زندگی آگاهانه: داشتن آگاهی برای سازگار كردن خود با شرايط مختلف ضرورت دارد. هرچه شخص در كار، تحصیل و زندگی شخصیاش آگاهی و اطلاعات بیشتری داشته باشد، مؤثرتر عمل میكند و موفقتر است.
2-خودپذیری: عزتنفس مستلزم خودپذيری است. خودپذیر بودن يعنی اينكه شخص رابطه مخرب با خويشتن را كنار بگذارد و احساسات و افكار خود را به همان صورت كه هستند، بپذيرد. برخی اشخاص چنان در مقام نفی و رد كردن خود هستند كه اگر برای از بین بردن اين افكار منفی اقدام جدی نكنند، به عزت نفس مناسب نمیرسند. خودپذيری پیششرط رشد و تحول است. بنابراين اگر شخص اشتباه خود را بپذيرد میتواند از آن درس بیاموزد و در آينده بهتر عمل كند، در غیر اين صورت نمیتواند از اشتباه خود چیزی ياد بگیرد.
3-مسئولیت در قبال خود: كسی كه در قبال خود مسئولیت قبول نكند نمیتواند با چالشهای زندگی به خوبی برخورد كند. مسئولیت در قبال خود برای رسیدن به احساس قدرت درون و توانمندی ضرورت دارد. كسی كه در قبال خود مسئولیت قبول میكند، در كارها، فعالیتهای گروهی و نظاير آن موفقتر ظاهر میشود. اين اشخاص معمولاً وابسته يا سلطهجو نیستند. قبول مسئولیت در قبال خود هرگز به اين معنی نیست كه شخص همه كارها را خود انجام دهد، بلكه به اين معنی است كه وقتی با ديگران كار میكند، وظايف خود را بهطور مشخص بر عهده بگیرد.
4-ابراز وجود: ابراز وجود به معنی توجه داشتن به نیازها، خواستهها، ارزشها و ابراز آنها در شرايط واقعی است. هرچه يک فرهنگ، ابراز وجود اعضای خود را محدودتر سازد، خلاقیت و عزتنفس آنها را بیشتر كاهش میدهد. ابراز وجود باعث میشود فرد به خودش اهمیت دهد و نیازهایش را سرکوب نکند.
5-زندگی هدفمند: زندگی هدفمند شامل مواردی از قبیل قبول مسئولیت در قبال تعیین هدفها به نحوی آگاهانه، تدوين اقداماتی برای رسیدن به هدفها، توجه به همخوان و هماهنگ بودن رفتار با هدف، توجه به پیامد اقدامات و نحوه تأثیر آنها در تحقق هدفها هست.
6-انسجام و يكپارچگی: انسجام زمانی ايجاد میشود که ایدهآلها، باورها، معیارها و رفتارهای شخص با همديگر همخوانی داشته باشد. وقتی رفتارهای فرد با قضاوتهايش در تضاد باشد، كمتر به خود احترام میگذارد و اگر اين شرايط ادامه يابد كمتر به خود اعتماد میكند.
نظریه راجرز
تعریف عزت نفس از نظر ایشان؛ ارزیابی دائمی شخص از ارزشمندی خود یا نوعی قضاوت در مورد ارزشمندی. طبق نظر او چون ما به توجه مثبت نیازمندیم، عزتنفس به وجود میآید. ازنظر راجرز تعیینکننده آن ناهماهنگی خود واقعی (آنچه فرد هست) و خود آرمانی (آنچه فرد دوست دارد باشد) هست. از نظر او هر چه ناهماهنگی بين خودهای واقعی و آرمانی بيشتر باشد عزتنفس كمتر و ميزان ناسازگاری بيشتر خواهد بود. راجرز معتقد است كه كودک از همان اوایل كودكي احتياج به محبت و مهربانی دارد.
اگر اولياء به طفل محبت بدون قيدوشرط نشان دهند بعدها از چنان عزتنفسی برخوردار میشود كه لزومی در طرد كردن تجارب واقعی نمیبیند ليكن اگر اولياء به كودک بهطور مشروط محبت كنند و يا نظر مثبت بدهند كودک تجربههایی را كه با مفهوم خودش هماهنگ نباشد طرد و انكار مینماید. بهعبارتدیگر انسان اصولاً موجودی فعال و خودشکوفا است و بهعنوان بخشي از فرآيند خود شكوفايی در جستجوی حفظ و نگهداری همخوانی بين خويشتن و تجربه است.
نظریه آلبرت الیس
آلبرت الیس معتقد است انسانها به مورد عشق و محبت قرار گرفتن و دوری از مورد احترام نبون و دوست داشته نشدن بهصورت ذاتی علاقه دارند. به نظر الیس اگر انسان در طول زندگیش موفقیتهای قابلتوجهی کسب کند، بنای عزت نفس و اعتمادبهنفس قوی برای او شکل میگیرد ولی اگر دائماً با شکست مواجه شود و نتواند پیشرفت کند عزتنفس و اعتمادبهنفسش آسیب میبینند. او مفهومی به نام «خویشتنپذیری غیرمشروط» را مطرح میکند که در آن فرد بدون گذاشتن هیچ شرطی خودش را میپذیرد و دوست دارد. برای مثال میگوید فقط در صورتی میتوانم موفق شوم که به خارج از کشور مهاجرت کنم، فرد در اینجا برای موفقیت خویش شرط گذاشته است. مثال دیگر آنکه اگر او مرا ترک کند، بیلیاقت و دوستنداشتنی هستم، در اینجا فرد لایق بودن و دوستداشتنی بودنش را مشروط به اینکه کرده که فرد موردنظرش ترکش نکند.
نظریهی گلن شیرالدی
از نظر شیرالدی (2010) عزتنفس از سه سنگ بنای اصلی تشكیل شده است:
1-عشق بیقیدوشرط: عزت نفس تنها در صورتی تحقق میيابد كه به خودمان عشق بورزيم. كودكان دارای عزتنفس، والدینی دارند که آنها را دوست دارند و به آنها عشق میورزند. اين والدين به زندگی فرزندانشان علاقه نشان میدهند، با آنها با احترام رفتار میكنند، زمانی كه تلاش میكنند به استانداردهای بالا برسند، آنها را تشويق و حمايت میکنند، بهقدر كافی و مناسب به آنها اهمیت میدهند و محدوديتهای معقولی را برای آنها وضع میكنند. حتی افرادی كه اين عشق والدينی را تجربه نكردهاند و کمبودهایی را در دوران کودکی داشتهاند نیز میتوانند ياد بگیرند كه والدين خوبی برای خود باشند و کمبودها را جبران کنند.
2-ارزش بیقیدوشرط: يک اصل بنیادی اين است كه هر فردی بهعنوان يک انسان ارزش درونی تغییرناپذير، بیكران و برابر با ديگران دارد. ارزش انسان، نه قابل اكتساب است و نه بهوسیله عوامل بیرونی مثل تهديد شدن توسط ديگران، گرفتن تصمیمات نامناسب، يا کموزیاد شدن پول موجود در حساب بانكی و ویژگیهای ظاهری افزايش و كاهش میيابد؛ برخلاف دنیای تجارت يا شرايط اجتماعی خاص كه ارزش بر اساس وضعیت مالی يا اجتماعی تعیین میشود.
3-رشد و بالندگی: آخرين سنگ بنای عزتنفس، بالندگی است که در صورتی کارکرد مؤثرتری دارد که دو سنگ بنای اول، يعنی ارزش و عشق بیقیدوشرط، به شكل امنی تشكیل شده باشد. رشد، فرآيند كامل شدن، شكوفا شدن يا بهكارگیری عشق در نظر گرفته میشود. رشد، يک جهت و يک فرايند است، نه مقصدی مشخص.
اندیشمندانی که درباره روانشناسی عزت نفس نظریه ارائه دادهاند هم در خصوص مؤلفهها و هم در خصوص ویژگیهای افراد با عزتنفس بالا و پایین و همینطور سایر جنبههای آن، بر نکات مشترکی تأکید میکنند که ما در جامعه خود آنها را به وضوح میبینیم و میتوانیم تلفیقی از راهکارهایی که کمککننده هستند را بهکارگیریم.
3 عامل مؤثر در تحول و افزایش عزت نفس
عوامل مؤثر را باید در ارتباطات فرد با خانواده و اجتماع جستوجو کرد.
1) والدین
یکی از مهمترین عوامل شکلگیری و تقویت عزت نفس از دوران کودکی والدین هستند. در تمام دوران کودکی، والدین به شما یاد میدهند که چه رفتاری درست است و چه رفتاری نادرست، خوب و بد چیست، کدام کارها از نظر اخلاقی زشت و کدام کارها از نظر اخلاقی پذیرفته هستند. والدین در مقابل رفتارها و اعمال درست، شما را تشویق میکردهاند، در آغوش میگرفتند و در مقابل رفتارهای نادرست و خطرناک شما را دعوا و تنبیه میکردهاند.
برای کودکان اینکه توسط والدین یا افراد نزدیک زندگیشان پذیرفته شوند مسئلهای حیاتی است. آنها میدانند که در همه جنبهها به پدر و مادرشان وابسته هستند و اگر طرد شوند زندهبودنشان به خطر میافتد. آنها خاطرات هوشیار و ناهوشیاری از همه دفعاتی که احساس کار اشتباه کردن یا بد بودن کردهاند را در حافظه خود دارند. اینها ضرباتی هستند که بر عزت نفس وارد میشوند و با بزرگ شدن از بین نمیروند.
والدینی که روش تربیتیشان مستبد، سهلگیر و بیثبات است تأثیر منفی بر عزتنفس فرزندانشان میگذارند. ضروری است که والدین با فرزندانشان تعاملات و گفتگوهای دوستانه داشته باشند و با آنها مشورت کنند، به آرزوها و اهدافشان احترام بگذارند. اگر قانونی وضع میکنند همه جنبهها را در نظر بگیرند و غیر منعطف و خشک عمل نکنند.
ماتیو مک کی در کتاب رشد و افزایش عزت نفس، 5 عاملی که شدت احساسات اولیه خوب نبودن فرد در کودکی را تعیین میکنند، نام میبرد:
1- به مسائلی مثل سلیقه و نیازهای شخصی فرد تا چه حد بهاشتباه برچسبهای اخلاقی زده میشود.
برای مثال دوست داشتن مدل مویی خاص باعث بد شمرده شدن کودک از طرف والدین میشود؛ این مدل مو برای بچهها بد است.
• وقتی کودک احساس میکند ازنظر اخلاقی کار اشتباهی را انجام داده است، پایه عزتنفس پایین رقم میخورد.
2- اینکه والدین چقدر رفتار کودک را از هویتش متمایز میکنند.
برای مثال اگر کودک لیوانی را شکست، بچه بدی خطاب نمیشود، بلکه لیوان شکستن کار موردپسند والدین نیست. اگر بد بودن به خود کودک نسبت داده شود، هویتش زیر سؤال میرود.
3- اینکه والدین چه مقدار پیامهای منفی به او کودک میدهند.
برای مثال چقدر لغات با بار منفی به کودک گفته میشود، احمق، بیشعور، تنبل و… این پیامها بر احساس ارزشمندی فرد آسیب میزنند.
4- ثبات نظر در قوانین و ارزشهایی که وضع میشوند.
برای مثال زمانی که کودک فحش میدهد، بعضی مواقع دعوایش میکنند و بعضی مواقع عکسالعملی نشان نمیدهند.
بیثباتی در رفتار والدین باعث میشود کودکان احساس گناه بکنند و به این نتیجه برسند که مسئله کاری که میکردند نبوده است چون بعضیاوقات خوب و بعضیاوقات بد بوده است، مسئله خود کودک بوده است.
5- چه مقدار از انتقادهایی که از کودک میشده است، همراه با طرد و عصبانیت بوده است.
کودکان انتقاد را میتوانند تحمل کنند بدون آنکه آسیب زیادی به احساس ارزشمندیشان وارد شود اما اگر انتقاد همراه با پرخاشگری و تهدید به طرد کردن یا طرد واقعی باشد، بسیار آسیبزا است.
2) معلمان
بعد از خانواده، مدرسه مهمترین جایی است که افراد در آنجا تربیت میشوند. نگرش معلمان نسبت به دانشآموزان و رفتار بر اساس سیستم پاداش و تنبیه بر تحول و افزایش عزت نفس کودکان اثرگذار هستند. پذیرش کامل کودک توسط مربیان و معلمان، شرط اساسی برای رشد و سازگاری است. کودکی که در مدرسه مورد تنبیه قرار میگیرد ممکن است احساس بدی نسبت به خود، معلمان و مدرسه پیدا کند. در مقابل تشویق و پاداش دادن به دانشآموزان باعث تجربه حس مثبت و ارزشمندی نسبت به خودشان، معلمان و محیط آموزشی میشود.
3) دوستان
دوستان و همسالان از راههای گوناگونی بر نگرش، نظام ارزشی و رفتارهای فرد تأثیر میگذارند. اینکه فرد در جمع دوستانش پذیرفته شود به معیارهای آن گروه از افراد و معیارهای فرهنگی آن جامعه نیز مربوط میشود. مثلاً اینکه شاگرد اول شدن مورد احترام جمعی از افراد باشد، طبیعتاً در چنین شرایطی اگر فردی از نظر تحصیلی ممتاز باشد به راحتی در جمع پذیرفته میشود. از طرف دیگر رفتار دوستان و همسالان نسبت به دیگران، بر شخصیت فرد اثرگذار هستند. مثلاً اگر دوستانش دائماً دیگران را مورد تمسخر قرار دهند و بیاحترامی کنند، ممکن است فرد از آنها تقلید کند و آنها سرمشق خویش قرار دهد.
عزت نفس خصیصهای و موقعیتی
عزتنفس خصیصهای: معمولاً ریشه در تجارب اولیه زندگی دارد، فرد در بسیاری از جنبههای زندگی احساس اشکال میکند. احساس بد بودن و اشکال داشتن با تاروپود وجود فرد آمیختهشده است.
عزتنفس موقعیتی: فقط در حوزههای خاصی وجود دارد و بهاصطلاح وابسته به موقعیت است. مثلاً فرد بهعنوان یک همسر خودش را مثبت ارزیابی میکند ولی در مورد رفتار با فرزندانش خودش را سرزنش میکند.
ویژگیهای شخصی که از عزت نفس بالا برخوردار است
1- مستقل عمل میکند؛ در زمینههای مختلف ازجمله حرفه، پول، لباس و … خود انتخاب و تصمیمگیری میکند.
2- مسئولیتپذیر است؛ پیامد کارهایش هرچه که باشند، قبول میکند و برای بهبود شرایط تلاش میکند.
3- به پیشرفتهایش افتخار میکند؛ زمانی که از موفقیتها و پیشرفتهایش صحبت میشود، تائید میکند و احساس رضایتمندی به او دست میدهد.
4- از چالشهای جدید استقبال میکند؛ آموزشها و فعالیتهای جدید برایش جذاب هستند، توجهش را جلب میکنند و با اطمینان به خود شروع به انجام آنها میکند.
5- احساساتش را بدون ترس و واهمه نشان میدهد؛ میتواند با صدا بلند بخندد، فریاد بکشد، گریه کند و… بهطورکلی هیجانات طبیعیاش را ابراز میکند.
6- میتواند ناکامی را تحمل کند؛ هنگام روبهرو شدن با ناکامیها و سختیها واکنشهای سازگارانه نشان میدهد و میتواند ازآنچه باعث ناکامیاش شده صحبت کند.
7- توانایی نقد خویش را دارد؛ گاهی با شجاعت خودش را ارزیابی میکند و به نقایص و اشتباهاتش اقرار میکند. چراکه میداند اقرار به خطا، اولین گام در جهت جبران است و انکار خطا سودی جز پشیمانی ندارد.
8- احساس میکند میتواند دیگران را تحت تأثیر قرار دهد؛ بر اساس شایستگیها و تواناییهایی که دارد به خودش اطمینان دارد که میتواند تأثیرگذار باشد.
ویژگیهای شخصی که از عزت نفس پایین برخوردار است
1- تواناییها و استعدادهایش را دستکم میگیرد؛ مدام جملاتی از قبیل اینکه نمیتوانم این کار انجام دهم، هیچوقت نمیتوانم آن چیز را یاد بگیرم و … را تکرار میکند.
2- احساس میکند دیگران ارزشی برایش قائل نیستند، در محبت و حمایت خانواده و دوستانش شک و تردید دارد و یا احساس میکند دیگران علاقهای به او ندارند و از او حمایت نمیکنند.
3- احساس ناتوانی و ضعف میکند؛ عدم اطمینان و دستکم گرفتن خود باعث میشود احساس درماندگی کند و با مشکلات و سختیها با قدرت مقابله نکند.
4- بهآسانی تحت تأثیر احساسات منفی قرار میگیرد؛ به خاطر عدم اطمینان به خود، سریع درگیر احساسات و افکار منفی میشود. همچنین تحت تأثیر شخصیت افراد دیگر قرار میگیرد و رفتارش معمولاً متأثر از کسانی است که وقتش را با آنها میگذراند.
5- احساسات و هیجاناتش را بهصورت محدود بروز میدهد؛ فردی که مشکل عزت نفس دارد، از بیان احساساتش، احساس شرم میکند زیرا فکر میکند که احساساتش برای دیگران بیاهمیت یا مسخره هستند.
6- از موقعیتهای تنشزا فرار میکند، توانا رویارویی با استرس را ندارد و ترجیح میدهد فرار کند تا اینکه ایستادگی کند.
7- بهانهجویی میکند و ناامید میشود؛ در برابر نا ملایمتیها زود دلسرد میشود و دست از کوشش برمیدارد.
تحریفهای شناختی که عزتنفس را تحت تأثیر قرار میدهند
تحریفهای شناختی ماهیت دنیایی که در آن زندگی میکنیم را تغییر میدهند. انسان را از واقعیت جدا میکنند. این تحریفها با قضاوت کردن همراه هستند. تحریفها پیش از آنکه شما فرصت ارزیابی فرد یا موقعیتی را پیدا کنید، بهصورت خودکار برچسبی به آن میزنند. تحریفها دقیق نیستند و تقریباً در اکثر موارد همراه با تعمیم دادن به سایر افراد و موقعیتها هستند. واقعیتها و شرایط خاص مدنظر گرفته نمیشوند. آنها باعث میشوند که شما فقط یک جنبه از هر چیزی را ببینید و دنیایی غیرواقعی بسازید. مهمتر از همه اینکه تحریفها، بر عزتنفس تأثیر میگذارند.
1-بیش تعمیمدهی
فقط از یک رویداد یا بخشی از اطلاعات، قانون کلی نتیجهگیری میشود که هیچوقت مورد آزمایش قرار نمیگیرد. درصورتیکه قبل از اینکه قانونی تدوین شود، باید بارها مورد آزمایش قرار بگیرد.
برای مثال شما به یکی از همکلاسیهایتان پیشنهادی در مورد خرید کردن به همراه یکدیگر میدهید و او به دلایلی نمیپذیرد. شما اینگونه نتیجهگیری میکنید که هیچکس علاقهای ندارد تا با شما به خرید بیاید. در این مثال بر اساس یک تجربه، نتیجهگیری کلی شده است و به همه افراد دیگر تعمیم داده شده است. اگر شما از کلماتی مثل هرگز، همیشه، همه، هیچکس و مثالهایی ازایندست استفاده میکنید، بدانید که بیش تعمیمدهی میکنید. این کلمات به شما و روابطتان با دیگران آسیب میزنند چون مطلقگرا هستند و درهای موفقیت و شادکامی را به روی شما میبندند.
2-برچسبزنی کلی
همه ما تصورات قالبی در زمینه موضوعات مختلف داریم، در مورد یک قومیت خاص، در مورد یک شغل خاص، در مورد یک مذهب خاص و … . در برچسبزنی کلی، برچسب تصورات قالبی به همه طبقات مردم، رفتارها و انواع چیزهای مختلف زده میشود.
برای مثال همه افراد پولدار کلاهبردار هستند یا رابطه عاطفی من بیسرانجام است. این سبک تفکر با بیش تعمیم دهی رابطه نزدیکی دارند اما در اینجا تحریف به شکل یک برچسب است، در بیش تعمیم دهی آسیب بیشتر است چون تفکر قالبی به تمامی موقعیتها کشیده میشود.
3-غربال کردن
در غربال کردن، شما بهصورت انتخابی فقط بخشی از واقعیتها را میبینید و همه بخشهای دیگر را نادیده میگیرید. فقط انواع خاصی از موضوعات را میبینید یا میشنوید. انگار نقاط کوری وجود دارند که بر حس ارزشمندی شما تأثیر میگذارند. برای مثال شما از طعم غذایی که مادرتان درست کرده است، تعریف میکنید و میگویید کاش نمک کمتری داشت. او ناراحت میشود و احساس ناشایستگی میکند. او تحسین شما را نادیده گرفت و فقط انتقادی که کردید، توجهش را جلب کرد؛ بهعبارتدیگر در این تحریف، اتفاقات را بهگونهای غربال میکنید که عدم ارزشمند بودن شما را نشان میدهند.
4-تفکر قطبی شده
این تفکر بهگونهای است که انگار در دنیایی سیاهوسفید زندگی میکنید. معیارهایی مطلق برای دستهبندی دارید. برای مثال شخص موردنظرتان یا خوب است یا بد، یا موفق است یا شکستخورده. این تفکر میتواند در مورد خودتان یا دیگران شکل بگیرد. مشکل تفکر قطبی شده این است که سرانجام شما خود را در قطب منفی قرار میدهید. هیچکس نمیتواند کامل باشد، درنتیجه با اولین اشتباه به این نتیجه میرسید که کاملاً بد و دارای اشکال هستید. اگر تفکر شما به شکل «یا این یا آن» است، دچار این تحریف شناختی هستید.
5-خود سرزنشگری
سبک تفکر تحریف شدهای است که در آن فرد خود را به خاطر همهچیز سرزنش و شماتت میکند و توجهی به اینکه آیا واقعاً مقصر است یا نه ندارد. در این سبک تفکر، فرد خود را در مرکز دنیایی میبیند که همهچیز بد است و او مقصر همهچیز است. اگر دچار این خطای فکری باشید، خود را به خاطر همه عیوبتان سرزنش میکنید مثلاً برای چاق بودن، کمهوش بودن، زشت بودن و … حتی به خاطر چیزهایی که بر روی آنها کنترل ندارید مثل بیماری یا واکنش دیگران نسبت به خودتان، احساسات دیگران و … خود را سرزنش میکنید. رایجترین و مشهودترین نشانهها در خودسرزنشگری، عذرخواهیهای پیاپی و پایانناپذیر است. هر اتفاق ناخوشایندی که میافتد، فرد بابت آن عذرخواهی میکند. مسئولیتپذیری در انسان، امری مطلوب است ولی مسئولیتپذیری در خودسرزنشگری، به شکلی بیمارگونه بروز میکند. خودسرزنشگری چشم شما را بر صفات خوب و موفقیتهایتان میبندد.
6-شخصیسازی
فردی که عادت به شخصیسازی دارد همه آنچه در دنیا رخ میدهد را بهگونهای به خود ربط میدهد؛ اما این فرد رخدادها را در کنترل خود نمیبیند، بلکه بیشتر احساس میکند که تحتفشار است.
برای مثال استاد سر کلاس از وضعیت نمرهها برگههای امتحانی شکایت میکند، بلافاصله در ذهن شما میآید که منظور او شما هستید یا دوستتان میگوید حوصلهاش سر رفته است و شما فکر میکنید حتماً منظورش این است که شما خستهکننده هستید. مهمترین عیب شخصیسازی این است که باعث میشود واکنشهای نامناسب در پاسخدهی به افراد نشان دهید.
7-ذهنخوانی
در این سبک تفکر تحریفشده فرد فکر میکند دیگران نیز مانند خودش فکر میکنند. این اشتباهی است که افراد زیاد مرتکب میشوند. ذهنخوانی برای عزتنفس آسیبزا است زیرا در فرد این تصور را ایجاد میکند که همه با نظرات منفی که او درباره خودش دارد، موافقاند. برای مثال چون دیر کردهام، او ناراحت شده و ساکت است. وقتی ذهنخوانی میکنید، تصورات شما صحیح به نظر میرسند، درنتیجه طوری عمل میکنید که انگار آنها صحیح هستند. چون شکی در مورد تصورات خود ندارید از دیگران در مورد افکاری که دارید سؤال نمیکنید.
8-تصورات اشتباه درباره کنترل
سبک تفکر تحریفشده بیشکنترلی این احساس نادرست را در شما ایجاد میکند که قادر به انجام هر کاری هستید؛ بنابراین سعی میکنید همهچیز را کنترل کنید. انگار که شما مسئول هر چیزی هستید. برای مثال وقتی استادتان سر کلاس درس میدهد و بچهها صحبت میکنند و شما صدای استاد را خوب نمیشنوید، فکر میکنید که شما باید اوضاع را کنترل کنید و بچهها را ساکت کنید.
اگر در موقعیتهایی که واقعاً تحت کنترل شما نیستند افکاری مثل باید آنها را مجبور کنم گوش دهند، او حتماً باید بله بگوید و … را دارید، از تصورات اشتباه بیش کنترلی استفاده میکنید. سبک تفکر تحریف شده کم کنترلی در شما این تصور را ایجاد میکند که کنترل هیچ چیزی را ندارید. در هر موقعیتی شما خود را کنار میکشید با این اندیشه که نمیتوانید روی دیگران تأثیر بگذارید. به بیانی دیگر بیشتر اوقات احساس میکنید اتفاقاتی که میافتند، در اختیار شما نیستند.
برای مثال فردی که هر روز دیر سر کار میرود چون خواب میماند، تغییری ایجاد نمیکند چون فکر میکند ساعت خوابیدنش تحت اختیارش نیست و هر کاری کند باز خواب میماند. کم کنترلی بیشتر از بیش کنترلی به عزتنفس آسیب میزند، زیرا تصور از دست دادن قدرت، باعث احساس خشم، عجز، ناامیدی، درماندگی و افسردگی میشود.
9-استدلال هیجانی
در دنیای هیجانات بهجای قوانین عقلانی، احساسات زودگذر حاکم هستند. در این سبک تفکر تحریف شده فرد به فکر کردن بهای کمی میدهد یا کلاً از آن اجتناب میکند. چنین فردی در تفسیر واقعیتها و تنظیم اعمال خود از هیجاناتش استفاده میکند. استدلال هیجانی به شدت به عزتنفس آسیب میزند. برای مثال زمانی که عصبانی میشوید و بدون فکر کردن به راهحل مناسب، فریاد میزنید یا چیزی را میشکنید. باید به خودگوییهایتان توجه کنید که چگونه واقعیت را تحریف میکنند و هیجانات منفی را برمیانگیزند.
تأثیر عزتنفس مدیران بر خودشان و کارکنانشان
گفتیم که عزتنفس نقش زیادی در روابط بین فردی ما دارد. مدیران میتوانند نقش پررنگی در بالا بردن کیفیت کاری کارکنان و شکلگیری خلاقیت در آنها داشته باشند، به شرطی که از عزتنفس سالمی برخوردار باشند. ممکن است مدیران خود را درگیر قضاوتهایی منفی هم نسبت به خودشان و هم کارکنانشان کنند. قضاوت و خودگوییهای منفی مدیران اگر راجع به خودشان باشد باعث میشود کارایی و شایستگی لازم را از دست بدهند زیرا دائماً درگیر ایراد گرفتن از خودشان هستند و نقاط مثبت کار خود را نادیده میگیرند، درنتیجه پیشرفتی در کارشان دیده نمیشود، اگر هم دیده شود مقطعی و ضعیف است.
اگر مدیری همیشه فکر کند، کاری که انجام میدهد اشتباه است، اگر درون خودش احساس بیارزشی و بیکفایتی کند، بهاحتمال قوی هم بر مجموعهای که مدیریت میکند تأثیرگذار است، هم بر کسانی که کارکنانش هستند. اگر فردی برای خودش ارزش و احترام قائل نباشد، احتمالاً برای دیگران هم نمیتواند ارزش قائل باشد.
از طرفی دیگر اگر مدیری عزتنفس کافی نداشته باشد بر کارکنانش هم بیتأثیر نیست. عزتنفس ساخت بنیادی و محور اصلي خودارزيابي و درك مثبت از خود، بهعنوان يکي از متغیرهای بالقوه منابع رضايت شغلي هست. رضايت شغلي کارکنان بهعنوان يک نگرش شغلي میتواند به ارائه بهتر خدمات منجر شود. پژوهشها نشان دادهاند که بین عزت نفس مدیران و رضایت شغلی کارکنان رابطهای مستقیم وجود دارد.
بهتر است که مدیران شرایط کاری مطلوبی برای کارکنانشان فراهم کنند تا منجر به افزایش رضایت شغلی شود. مدیران باید به جنبههای مثبت کارکنانشان توجه کنند و آنها را تقویت کنند و فقط روی موارد منفی تأکید نکنند. اگر کارکنان دائماً مورد قضاوت منفی قرار گیرند و کاری که میکنند زیر سؤال برود نتیجهای جز کاهش کیفیت کارایی افراد و مجموعه نخواهد داشت. در کنار قوت ضعف، نقاط قوت هر فردی باید دیده شود و تحسین شود. مدیران باید توجه ویژهای به این مسئله که عزتنفس پایین با خود تخریبگری و دگر تخریبی همراه است، داشته باشند.
آیا فردی که خودش را برتر از دیگران میداند عزت نفس بالایی دارد؟
خیر؛ بعضی مواقع به اشتباه فکر میکنیم افرادی که مغرور شناخته میشوند و دیگران را خار میشمارند و تحقیر میکنند از عزتنفس بالایی برخوردار هستند اما واقعیت امر این است که افرادی که دیگران را بیارزش میشمارند نیز مانند کسانی که خودشان را بیارزش یا کم ارزش میشمارند، فاقد عزتنفس هستند.
وقتی فردی معتقد است که دیگران باید به او خدمت کنند و برای او احترام قائل شوند ولی خودش برای آنها احترام قائل نیست، عزتنفس ندارد.
چگونه میتوان موجب افزایش عزت نفس شد؟
1) مهارت ابراز وجود (جراتمندی)
ابراز وجود مهارتی در ارتباطات بین فردی است که باعث میشود فرد بتواند افکار، احساسات و نیازهایش را به شیوهای محترمانه ابراز کند. در ارضای نیازها به شیوه جراتمندانه، پرخاشگری و بیاحترامی دیده نمیشود. لازاروس رفتار جراتورزانه را توانایی نه گفتن، درخواست کردن، توانايی بیان احساسات مثبت و منفی و همچنین توانايی شروع کردن، ادامه دادن و تمام کردن يک مكالمه میداند. رفتار جراتورزانه؛ احترام به خود و دیگران، کنترل کردن خود و درک مثبت از ارزش خود را نشان میدهد؛ بنابراین با یادگیری مهارت جراتورزی میتوان موجب افزایش عزت نفس شد. تحقیقات نشان دادهاند که رفتار غیر جراتورزانه باعث کاهش آن میشود.
2) ذهنآگاهی
ذهن آگاهی حالتی ذهنی است كه با ويژگیهايی مثل توجه كردن به هدف، در لحظه حال بودن و بدون قضاوت بودن نسبت به تجربیات لحظه به لحظه شناختهمیشود (کابات زین، 2003). تعریف عزت نفس به این معنی است که ما در مورد خودمان چگونه فکر یا احساس میکنیم. زمانی که ما نسبت به خودمان و ارزشمان دیدی منفی داریم، احساسات منفی درون ما شکل میگیرند. مهارت ذهن آگاهی به افراد یاد میدهد که به تنش بهعنوان یک چالش نگاه کنند نه یک تهدید و افکارشان را بدون قضاوت و سرزنش بپذیرند.
3) شفقت به خود (مهربانی با خود)
شفقت به خود به معنی درک و همدلی با خود، انتقاد و قضاوت نکردن از خود به خاطر داشتن برخی افکار و احساسات هست. تحقیقات همبستگی بالایی بین شفقت به خود و عزتنفس یافتهاند و یادگیری شفقت به خود در تقویت عزت نفس بسیار مؤثر است. در شفقت به خود همانطور که نسبت به دیگران مهربانیم، با خود نیز مهربانیم و علیرغم نقایص، شکستها و کمبودهایی که داریم خودمان را پذیرفته و به وجودمان عشق میورزیم.
4) مهارتهای ارتباطی
به آن دسته از مهارتها که افراد میتوانند به واسطه آنها با دیگران تعامل برقرار کنند و اطلاعات کلامی و غیرکلامی در مورد افکار، احساسات و … رد و بدل کنند، مهارتهای ارتباطی گفته میشود. عزتنفس رابطه مستقیمی با مهارتهای ارتباطی دارد. مهارتهای ارتباطی طیف گستردهای از جمله گوش دادن فعال، حل مسئله، مذاکره و… دارند.
5) حل مسئله
احساس ضعف و وابستگی از ویژگیهای افراد با عزتنفس پایین است که باعث میشوند فرد در تصمیمگیریهایش نتواند به خوبی عمل کند. در موقعیتهای تنشزا ممکن است بدون استفاده از تفکر بهصورت تکانشی عمل کند. مهارت حل مسئله، فرآیند تفکر منطقی و منظمی است که این امکان را به وجود میآورد تا همه راهحلها بررسی شوند، پیامدهای مثبت و منفی ارزیابی شوند و سپس مناسبترین گزینه انتخاب شود.
قبول مسئولیت در قبال خود برای رسیدن به عزت نفس ضرورت دارد
کتابهایی در زمینه تقویت عزت نفس
رشد و افزایش عزت نفس نوشته ماتیو مک کی و پاتریک فنینگ
کتاب رشد و افزایش عزت نفس ترجمه خانم مهرناز شهرآرای است و نشر آسیم آن را چاپ کردهاست. این کتاب در 16 فصل سازماندهی و برای دو گروه از خوانندگان تدوین شده است؛ گروه اول، درمانگران در حوزههای سلامت روان و گروه دوم کسانی که میخواهند خودشان موجب افزایش عزت نفس شوند و برای بهبود آن بکوشند. محتوای کتاب با تکیه بر رویکرد شناختی در روانشناسی عزت نفس و بازسازی شناختی بسیار کاربردی و روان است. این کتاب میتواند بهعنوان منبعی خودیار توسط خواننده مورداستفاده قرار بگیرد.
اکسیر عزتنفس نوشته ویل اواردز
این کتاب ترجمه آقای ابوذر کرمی است و چاپ انتشارات سایه سخن است. کتابی کمحجم است. بسیار ساده و منطقی درباره اینکه چگونه خود را دوست بداریم توضیحاتی داده است و تمرینهایی آسان و عملی برای افزایش عزت نفس دارد.
روانشناسی عزت نفس اثر ناتانیل براندن
کتاب روانشناسی عزت نفس ترجمهای از 6 ستون عزتنفس اثر ناتانیل براندن است که در ایران به اسم روانشناسی عزت نفس توسط آقا مهدی قراچه داغی ترجمه و توسط نشر نخستین منتشر شده است. این کتاب افراد را با تعریف عزت نفس آشنا میکند و بعد از شرح و بحث در مورد اهمیت آن، راهکارهایی را برای افزایش عزت نفس مطرح میکند. کتاب روانشناسی عزت نفس در 3 بخش و 17 فصل نوشتهشده است.
عزتنفس در ده گام اثر دیوید برنز
این کتاب ترجمه خانم اشرف کربلایی نوری است و توسط نشر دانژه چاپ شدهاست. این کتاب به تقویت احساس ارزشمندی شما کمک میکند و جزو آن دسته از کتابهایی است که به مهارت آموزی توجه دارد. آزمونهایی در زمینه خلقوخو، اضطراب، افسردگی و سایر موضوعات روانشناسی عزت نفس دارد. این کتاب برای عموم، مشاوران و درمانگران در حوزههای علوم رفتاری کاربرد دارد.
بازسازی عزتنفس در ده هفته نوشته ماتیو مک کی و کاترین سوتکر
این کتاب توسط الهام آرام نیا و شمس الدین حسینی ترجمه و توسط انتشارات نسل نواندیش چاپ شده است. این کتاب به شما کمک میکند تا به خوبیهایی که درون وجودتان دارید توجه کنید و تجربههایی که در گذشته موجب رنجشتان شدهاند را حل و فصل نمایید.
سخن آخر
عزت نفس دو بعد اصلی دارد. باور به توانمندیهایمان و ارزش و احترام قائل شدن برای خودمان. افراد با عزت نفس پایین درنتیجه تجارب زندگی قضاوتهای منفی کلی در مورد خود شکل میدهند و برای اینکه بتوانند در برابر باورهای منفی مقابله کنند فرضیاتی از نوع اینکه ناکارامد و بیارزش هستند شکل میدهند. اگر این افراد یاد بگیرند که نسبت به افکار منفی آگاه باشند و هر لحظهای که در ذهنشان آمدند بتوانند آنها را تشخیص دهند و بعد مورد ارزیابی قرار دهند و بدانند که اینها فقط فکر هستند و واقعیت نیستند، در مسیر افزایش عزت نفس سالم گام برمیدارند.
آگاه بودن به نقاط ضعف شخصیتی و کار کردن بر روی آنها به ما کمک میکنند تا به عزتنفسمان آسیب نزنیم. انتقاد و سرزنش کردن سودی جز ضعیف کردن خودمان و دیگران ندارند و فقط ما را از رسیدن به آنچه در زندگی لیاقتش را داریم دور میکنند. تمرکز کردن بر مشکل باعث میشود از راهحلها غافل شویم. در این مقاله به تعریف عزت نفس، مؤلفههایش، اهمیتش، نظریه پردازانش،تفاوت عزت نفس و اعتماد به نفس، نکات کاربردی برای افزایش عزت نفس و … پرداختیم.
آیا مطالب را کاربردی و سودمند میدانید؟ با مفهوم و تعریف عزت نفس آشنایی داشتید؟ چند بار در طول روز خودتان را سرزنش میکنید؟ نظرات و سؤالات شما برای ما بسیار ارزشمندند.
منبع: